اربعین: 6. معرفی چهرهای منفی کربلا و فرجام شوم قاتلان كربلا

معرفی چهرهای منفی کربلا

در رقم خوردن واقعه خونين كربلا، چهره هاى شاخصى، نقش كليدى و سرنوشت سازى را به عهده داشتند. بعضى از آنها شخصيت هاى به ظاهر مذهبى بودند كه حتى مقام و منزلت حضرت را نيز مى دانستند، ولى به دليل غلبه هواى نفس و دنياخواهى نامشان در شمار قاتلان كربلا ثبت شد. آشنايى با اين چهره هاى منفور، درس عبرتى براى تمام بشريت است.

 

يزيد بن معاويه

يزيد بن معاويه، خليفه جنايت‏ كار اموى است كه فاجعه كربلا به دستور او پديد آمد. وى در سال 25 هجرى تولد يافت. معاويه، فرزند ابوسفيان، يكى از دشمنان سرسخت پيامبر و پسر هند جگرخوار است. يزيد از ميمون، دختر بَجْدَل كَلْبى است. يزيد، جوانى مى گسار، سگ باز و اهل بوزينه بازى و عياشى بود. پس از مرگ معاويه، مردم با او به عنوان خليفه، بيعت كردند؛ زيرا معاويه پيش از مرگش از بسيارى از مردم براى ولیعهدى او بيعت گرفته بود. يزيد انديشه‏ هاى الحادى داشت و به مبدأ و معاد بى عقيده بود. بى بند و بار و اهل عيش و طرب بود. در زمان او فسق و فجور به واليان هم گسترش يافت و آوازه خوانى در مكه و مدينه آشكار شد و مردم به آشكارا به شراب خوارى پرداختند. سيدالشهدا عليه‏ السلام وقتى با اصرار وليد و مروان براى بيعت با يزيد روبه‏ رو شد، به فسق او شهادت داد و فرمود: «يزيد، مردى فاسق، شراب‏ خوار و آدم‏ كش است كه آشكارا گناه مى كند و كسى همچون من با كسى مثل او بيعت نخواهد كرد». يزيد همچون پدرش به حيف و ميل بيت‏ المال و كشتن انسان‏ هاى باايمان و ايجاد فساد در دستگاه حكومت پرداخت. وى به والى مدينه نوشت كه به زور از سيدالشهدا بيعت بگيرد و اگر نپذيرفت، گردن او را بزند. وى براى سركوبى هواداران امام حسين عليه‏ السلام كه با مسلم بن عقيل در كوفه بيعت كرده بودند «ابن زياد» را به ولايت كوفه گماشت و دستور كشتن امام را داد. يزيد سه سال حكومت كرد. در سال اول، امام حسين عليه‏ السلام را به شهادت رساند. در سال دوم فرمانده نظامى اش به دستور او به مسجد النبى و قبر پيامبر حمله كرد و مردم را در كنار حرم پيامبر سر بريد. لشكريان او در مدينه ده هزار نفر را كشتند و به زنان و دختران مدينه تجاوز كردند. در سال سوم نيز به دستور او، خانه خدا را با منجنيق سنگ‏ باران كردند و ويران ساختند.

 

عبيداللّه‏ بن زياد

ابوحفص (ابواحمد) عبيداللّه‏ بن زياد بن ابيه در سال 33 ه. ق در عراق متولد شد. پدرش، زياد، حرام‏ زاده اى بود كه از پدرى نامعلوم به دنيا آمده بود و شمارى از مردان، ادعاى پدرى او را داشتند. ازاين‏ رو، گاه وى را بدون آوردن نام پدرش به پدر نسبت مى دهند و مى گويند: زياد بن ابيه و گاه به مادرش منتسب مى كنند و مى گويند: زياد بن سميه. پدر عبيداللّه‏ از دشمنان سرسخت على بن ابى طالب عليه‏ السلام و شيعيان وى به شمار مى رود، به‏ گونه اى كه بسيارى از ياران و تابعين على عليه‏ السلام به شهادت رسانده است. وى بسيارى از آنان را كور كرد و دست و پاى برخى ديگر را بريد. بسيارى را به زندان افكند و تا آنجا در پليدكارى پيش رفت كه شيعيان را زنده به گور مى كرد. وى نخستين كسى بود كه سبّ على عليه‏ السلام را در عراق (بصره و كوفه) رواج داد. عبيداللّه‏ ، بسيار زيرك و سياست‏ مدار و در عين حال ترسو بود و در بسيارى از موارد با وحشت افكنى و زور شمشير حكومت مى كرد. وى در زمان معاويه، حاكم بصره شد و در زمان يزيد، حكومت كوفه نيز به وى سپرده شد. به دستور وى مسلم بن عقيل و هانى بن عروه را به شهادت رساندند. نقش عبيداللّه‏ در واقعه عاشورا چنان چشمگير و اساسى است كه حتى شمارى از هواداران يزيد خواسته اند ابن زياد را مقصر اصلى بدانند. ابن زياد ابتدا سپاه حر را فرستاد تا كاروان حسين عليه‏ السلام را از حركت باز دارد. سپس سپاه عمر سعد و پس از آن لشكرهاى ديگرى را به فرماندهى سران كوفه همچون شبث بن ربعى، حصين بن نمير و... به كربلا فرستاد. به دستور وى آب را بر سپاه حسين عليه‏ السلام بستند و عمر سعد و شمر بن ذى الجوشن را مأمور كشتن امام حسين عليه‏ السلام ساخت.

 

عمر بن سعد بن ابى وقاص

عمر بن سعد، رهبرى سپاه كوفه در روز عاشورا به عهده داشت. تاريخ تولد وى به طور دقيق مشخص نيست. پدر عمر، سعد بن ابى وقاص از اصحاب بزرگ پيامبر اسلام بود و نزد صحابى و تابعين جايگاه ويژه اى داشت. سعد در زمان خلافت على عليه‏ السلام با او بيعت نكرد. قدرت دوستى، جاه طلبى و خود بزرگ‏ بينى از ويژگى هاى عمربن سعد بود. فرمان حكومت رى كه ابن زياد براى او صادر كرده بود، با شهادت حضرت مسلم و آمدن حسين عليه‏ السلام به سوى كوفه هم‏ زمان شد. به همين دليل، ابن زياد به او دستور داد تا ابتدا به جنگ با حسين عليه‏ السلام برود و سپس براى فرماندارى رى به ايران حركت كند. او ابتدا از اين مسئوليت شانه خالى كرد، ولى با اصرار ابن زياد بر سر دو راهى انتخاب فرماندارى رى و جنگيدن با حسين عليه‏ السلام ماند. شوق حكومت و لذت قدرت، او را واداشت تا به جنگ حسين عليه‏ السلام برود. او در روز عاشورا، عده‏ اى را براى بستن آب به روى سپاه حسين عليه‏ السلام گماشت و دستور كشتن سيدالشهدا عليه‏ السلام را صادر كرد. فجيع ترين كار وى در كربلا، تخريب و سوزاندن خيمه‏ گاه امام حسين عليه‏ السلام و صدور دستور اسب تاختن بر جسد بى جان حسين بن‏ على عليه‏ السلام بود. شك در قيامت، جزا و پاداش، برداشت غلط از معارف دينى و پنداشتن اينكه مى تواند پس از بازگشت از كربلا توبه كند و جنايات خود را جبران كند، شيفتگى بيش از حد به مقام دنيوى و موقعيت اجتماعى، ترس از دست دادن مال دنيا و جايگاه اجتماعى خود نزد امويان، پستى طبع و نداشتن بصيرت سياسى، دست به دست هم داد و عمر بن سعد را به عذاب الهى و ننگ ابدى گرفتار ساخت.

 

شمر بن ذى الجوشن

شمر بن ذى الجوشن از جمله كسانى است كه در واقعه عاشورا، جنايت‏ هاى ننگينى انجام داد. پدرش، ذى الجوشن، صحابى بزرگ پيامبر بود. زندگى شمر گوياى روحيه پرتلاطم همراه با شجاعت، جنگ‏ جويى و فرصت‏ طلبى اوست. زمانى او در صف ياران امام على عليه‏ السلام قرار مى گيرد و هنگامى كه درمى يابد از قِبَل حكومت على عليه‏ السلام، چيزى به دست نمى آورد، به خوارج گرايش پيدا مى كند و با حفظ جايگاه خود در ميان آنان به دربار معاويه راه پيدا مى‏ كند و در زمان يزيد، نوكرى او براى بنى اميه به اوج خود مى رسد. شمر بن ذى الجوشن روز نهم محرم وارد كربلا شد و حوادث هولناكى را در كربلا پديد آورد كه كسى در طول تاريخ نديده است. توهين به امام حسين عليه‏ السلام، رد فضايل امام حسين عليه‏ السلام، دستور قتل همسر وهب، حمله به لشكر امام، كشتن نافع بن هلال، حمله به خيمه‏ گاه اهل‏ بيت، صدور فرمان آتش زدن خيمه‏ گاه، محاصره امام حسين عليه‏ السلام، بريدن سر مبارك حضرت، غارت و چپاول اموال اهل‏ بيت، بردن اهل‏ بيت به شام و... از جمله اقدامات وحشيانه شمر در واقعه كربلا و پس از آن بود.

 

حرملة بن كاهل اسدى والبى

حرملة بن كاهل اسدى يكى از فاجعه آفرينان كربلا بود كه ستم هاى بسيارى در حق سيدالشهدا و خاندان گرامى اش انجام داد. از تاريخ زندگانى او پيش از فاجعه كربلا هيچ خبرى در دست نيست. در روز عاشورا نيز تنها هنگامى كه نام قاتلان شهيدان مطرح مى گردد، نام وى به ميان مى آيد. از نقل هاى تاريخى برمى آيد كه وى بسيار سنگ‏ دل بوده و در قتل كودكان و اهل‏ بيت عليهم‏ السلام هميشه پيش‏ گام بوده است. به شهادت رساندن عبداللّه‏ بن حسن عليه‏ السلام و ابوبكر بن حسن عليه‏ السلام و نيز طفل صغير سيدالشهدا از اقدامات ننگين او در واقعه عاشوراست.

 

حُصَين بن نُمَير تَميمى

حصين بن نمير تميمى يكى از شركت‏ كنندگان در جنگ كربلا و از شمار فرماندهان و مسئولان فاجعه كربلا به شمار مى‏ آيد. وى از سرسپردگان بنى اميه بود و هيچ‏ گونه گرايشى به اهل بيت عليهم‏ السلام نداشت. او از جمله افراد مورد اعتماد عبيداللّه‏ بن زياد بود و پست حساس حفظ امنيت شهر كوفه و پاسدارى از امير آنجا به وى سپرده شده بود. در واقعه عاشورا نيز فرماندهى چهار هزار سرباز را به عهده داشت. از جمله جنايت‏ هاى وى كشتن يزيد از ياران امام حسين عليه‏ السلام، مشاركت در كشتن حبيب بن مظاهر، تير باران لشكر امام حسين عليه‏ السلام و تير زدن به شخص امام حسين عليه‏ السلام بود.

 

شَبَث بن ربعى بن حُصَين بن رَبيعه تميمى

شبث بن ربعى يكى از شركت‏ كنندگان در فاجعه كربلاست كه به دليل دست يازيدن به اين جنايت و پليدى‏ هاى ديگر شهرت ويژه اى دارد. شبث از نظر شخصيتى، فردى هزار چهره، منافق و سنگ‏ دل بود كه به هيچ يك از اصول اخلاقى پاى بند نبود. وى مدتى اذان‏ گوى پيامبر دروغى، سجاح بود. سپس اسلام آورد. آن‏ گاه در قتل عثمان شركت كرد. سپس جزو ياران على عليه‏ السلام شد و بعد از آن جزو خوارج شد و عليه على عليه‏ السلام جنگيد. آن گاه توبه كرد، ولى پس از مدتى در قتل حسين عليه‏ السلام شركت كرد و سرانجام در قتل مختار مشاركت داشت. وى از جمله كسانى بود كه نامه دعوت از حسين عليه‏ السلام را امضا كرده، ولى در كربلا، اميرى پياده نظام لشكر عمر بن سعد را بر عهده داشت.

 

فرجام شوم قاتلان كربلا

 

1. عبيداللّه‏ بن زياد

ياران مختار، سر عبيداللّه‏ را از بدن جدا كردند. هنگامى كه سرش را نزد مختار آوردند، با ديدن سر، درحالى‏ كه سرگرم خوردن غذا بود، خدا را سپاس گفت و برخاست و با كفش هايش روى صورت او ايستاد و آن را لگدمال كرد.

 

2. عمر بن سعد

وى با ضربات شمشير و جدا كردن سر از بدن در خانه‏ اش به هلاكت رسيد.

 

3. شمربن ذى الجوشن

ابوعمره، شمر را دستگير كرد و نزد مختار آورد. مختار ثقفى، سر او را از بدن جدا كرد و بدنش را درون ديگى پر از روغن جوشان انداخت. ياران مختار سرش را لگدكوب كردند و نزد محمد بن حنفيه فرستادند تا تسكينى بر دل زخم‏ دار وى باشد.

 

4. حرمله

پس از حادثه عاشورا، امام سجاد عليه‏ السلام، حرمله را نفرين كرد و فرمود: «خدايا سوزش و گرماى آهن و آتش را به او بچشان.» به دستور مختار، دست و پاى حرمله را بريدند و سپس در آتش افكندند و مختار از اينكه دعاى حضرت به دست او تحقق يافته بود، بسيار خوشحال شد. در نقلى ديگر آمده است كه مختار دست و پاهاى او را قطع كرد، سپس آهنى را در آتش گداختند تا كاملاً سرخ گرديد آن ميله را در گردن او قرار داد و گوشت گردن او را با آن سوزاند.

 

5. خولى

هنگامى كه سپاهيان مختار به دنبال خولى بودند، خولى در خانه‏ اش پنهان شد و ناچار به درون چاه مستراح خانه‏ اش رفت. مأموران به راهنمايى زن خولى به مستراح رفتند و وى را درحالى كه فضولات بر بدنش چسبيده بود و بوى تعفن مى داد، دست‏ بسته نزد مختار آوردند. مختار دستور داد وى را در برابر خانه اش كشتند، جسدش را نيز در آتش انداختند و خاكسترش را به باد دادند.

 

6. سنان بن انس نخعى

او كسى بود كه سر امام حسين عليه‏ السلام را از بدن جدا كرد. به دستور مختار، انگشتان دست و پايش را بريدند و درحالى كه هنوز جان در بدن داشت، در ديگ روغن جوشان زيتون انداختند.

 

فرجام غارتگران پيكر امام حسين عليه‏ السلام

نقل است هنگامى كه امام حسين عليه‏ السلام به شهادت رسيد، سپاهيان يزيد براى غارت غنايم به سوى پيكر حضرت هجوم آوردند.

ـ پيراهن حضرت را اسحاق بن حُوبه حَضْرَمى برد، ولى همين كه پوشيد، دچار پيسى شد و موهايش ريخت.

ـ شلوار امام حسين عليه‏ السلام را بحربن كَعب تميمى برد و وقتى آن را پوشيد، زمين‏ گير شد و پاهايش از كار افتاد.

ـ عمامه و دستار امام حسين عليه‏ السلام را اَخْنَس بن مُرْشِد بن عَلْقَمه حَضْرمى يا به قولى جابربن يزيد اودى برد، ولى همين كه بر سر بست، عقلش زايل گرديد و ديوانه شد.

ـ بَجْدَل بن سليم كَلْبى براى بردن انگشتر حضرت، انگشت حسين عليه‏ السلام را قطع كرد. وقتى مختار به او دست يافت، دست و پاهايش را بريد و رهايش كرد تا با همان حال در خون خود بغلتد و جان دهد.

افزودن دیدگاه جدید