نقش سینما در شکل دهی فرهنگ اجتماعی

شايد گفتن اين سخن كمي بدبينانه باشد ، ولي نمي توان آنرا كتمان كرد : بي راه نيست اگر بگوئيم كه در عصر حاضر تمامي آداب و سنن و يا باورهاي بشري در معرض هجوم آداب و سنني هستند كه نه ريشه هاي اخلاقي دارند و نه ريشه هاي انساني.

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 مقدمه      

     از زماني كه انسان در محيطي به نام«جامعه » اي بزرگ كه از قوانين و قواعدي خاص پيروي مي كند قرار گرفت ، درگير ساز و كارهايي شد كه يا خود در شكل بخشيدن به آن نقش داشت و يا آنكه از ديگران تأثير پذيرفت ، همين تأثير و تأثر سبب شد كه زيربناي شخصيتي ، روحي و فرهنگي او شكل بگيرد و چيزي به نام «فرهنگ» پديد . فرهنگ شامل همه باورها ، آيين ، رسوم و آدابي مي شود كه افراد به آن وابسته يا دلبسته اند.

 

   

 

    فرهنگ مقوله اي نيست كه در زماني كوتاه شكل بگيرد، بلكه فرآيندي است كه به يك دوره زماني طولاني نياز دارد تا شكل و هيبت خاص خود را پيدا كند و در جامعه اي به عنوان يك امر و يا رفتار مورد قبول عموم مردم قرار گيردو كم كم به عنوان جزئي از باورهاي بنياني اقشار يا ملتي محسوب شود . فرهنگ را مي توان همانند موجودي دانست كه نفس مي كشد و حيات مند است و مثل هر موجودي زايش و مرگي دارد.  

 

     در جوامع ابتدائي فرهنگ ها زودتر شكل مي گيرند و ديرتر هم از بين مي روند . گاهي در جوامع كوچك حرف يا حركت يك فرد عادي و عامي شايد چنان نقشي در زندگي آنان بازي كند كه تأثيري طولاني مدت داشته باشد ، اين وضع تا زماني مؤثر است كه جوامع كوچك تحت تأثير جوامع بزرگتر اطراف قرار نگيرند.

 

 

 

     ضمن آنكه اساساً هرچه جامعه اطلاعاتي و رسانه اي ضعيف باشد ، به همان نسبت تعامل فرهنگ ها هم به كندي صورت مي گيرد. به عنوان نمونه در ادوار گذشته فردي براي تبليغ ديدگاههاي خود بايد تلاش فراواني مي نمود تا بتواند حداقل بخش كمي از مردم را تحت تأثير انديشه هاي خود قرار دهد.هرچه ابزارتبليغ بيشتروگسترده تر باشد امكان اشاعه يك تفكريا باورقوت بيشتري  مي گيرد؛ حال آنكه اگر آن انديشه ها بتواند تأثيري ملموس بر ديگران بگذارد ، باز براي رد و يا محو آن به همان پروسه اوليه يعني رسانه قوي نياز است تا مخالفان ديدگاههاي انديشه اي بتوانند آن را از ذهن مردم بزدايند . البته اگر موضوع و يا انديشه اي بتواند چند نسل را طي كند ، حذف آن باور سخت و گاه ناممكن است.

 

            اما در جهان امروز كه آداب و رسوم و يا باورها و اعتقادات از مهمترين مؤلفه هاي سازنده فرهنگهاي بشري اند ، محو نابود سازي آنها- ظاهراً – براحتي ميسر نيست ، با خطر و چالش بزرگي بنام «رسانه » روبروست . ترديدي نيست كه آداب و سنن؛ خصوصاً آن شاخه هايي كه عامل پيوند و پيوستگي نسل ها و اقوام است پايه هاي قوي و چند هزار ساله در يك ملت دارند و حتي مردم در برخي از كشورها با پذيرش اديان جديد كمتر نمادها ، آداب و سنن خود را فراموش مي كنند ، بلكه حداقل آن را در جامه تفكر جديد مي آرايند و باصطلاح آن را به نوعي استحاله مي كنند ، نه آنكه كاملاً آن را از ياد ببرند ، خصوصاً آدابي كه گستره آن چند قوم و مليت را به طور برابر در بر مي گيرد دوام پذيري و استحكام آن بيشتر استو به همين علت زود از بين نمي روند و با گسترش آيين و باوري از خاطره ها زدوده نمي شود ،  البته اين امر تا زماني به قوت خود باقي است كهملتي براي نگهداري ، ديرپائي و به پائي باورهاي پيشينيان همت به خرج داده و نگذارد كه داشته هاي گذشتگان به راحتي فراموش شود ، اما چيزي كه در عصر حاضر همين ستونهاي محكم و قوي و ملي را دچار تزلزل و خدشه مي سازد هجوم بي رويه شيوه ها و آدابي از زندگي است كه توسط رسانه هاتي جمعي خصوصاً تلويزيون و روزنامه ها تبليغ مي شود.

 

 نقش و جايگاه رسانه‌های فرهنگ      

 

 گوناگونی مطبوعات و گسترش انتشار نشریات متنوع و متفاوت و به طور کلی جایگاه شایستهء رسانه ها در تنویر افکار و ایجاد فضای مناسب برای گفت و گو و برخورد سالم و سازندهء نظرات و همچنین اهمیتی که رسانه های گروهی در ارتقاء سطح آگاهی و تعالی فرهنگ و دانش عمومی دارند، بی گُمان یکی از مهمترین عوامل توسعهء فرهنگی و از نشانه های پویایی و تحرک هر جامعه است. بدیهی است که توسعهء فرهنگی – به معنای گستردهء آن که در برگیرندهء گشایش و گسترش گفت و گو های فلسفی و فرهنگی و ادبی و هنری است – نه تنها عامل اصلی رشد خودآگاهی جمعی، بلکه زمینه ساز توسعهء سیاسی و اقتصادی و پیشرفت علوم و در واقع نخستین پیش شرط حل بنیادی مسایل و رفع مشکلات فراگیر جامعه است. البته این همه زمانی میسر و متحقق می گردد که از یک سو صاحبان قدرت و دولت، با قانون گرایی و قانون گذاری و سعه صدر به رسانه های گوناگون و نقش آنان در جامعه بنگرند و به ویژه، رسانه های گروهی را نه به مثابهء «دشمنان بالقوه» یا بلندگوی تبلیغاتی نظام حکومتی، بلکه به عنوان رکنی اساسی در کنار و همطراز قوای مقننه و مجریه و قضاییه باور کنند و به رسمیت بشناسند. از سوی دیگر اما ارباب جراید و اهالی قلم نیز باید که به رسالت فرهنگی و مسئولیت خود در اطلاع رسانیِ درست و ترویج تفاهم و تبلیغ تسامح و تقویت حس همبستگی ملی و همزیستی مسالمت آمیز آگاه باشند و جداً از هتک حرمت اشخاص و دروغ پردازی و شایعه پراکنی، و از همه مهمتر، از تبلیغ خشونت بپرهیزند.

 

این هشدار بی شک در وهلهء اول متوجه رسانه های تصویری فراگیر (صدا و سیما و سینما) و روزنامه ها و نشریه های سرتاسری و با نفوذ است که تأثیر آنی و گستردهء خبرها و گزارش ها و تجزیه و تحلیل ها و پیام های آنان قابل کتمان نیست؛ تأثیری که بنا بر احساس مسئولیت، می تواند سودمند و سازنده باشد و در صورت بی مسئولیتی گردانندگان آن، لاجرم مضّر و مخرّب خواهد بود.

 

من در اینجا به تناسب با موضوع این نوشتار که نقش و جایگاه رسانه های فرهنگی است، تنها به همین اشارات بسنده می کنم. اما بر کسی پوشیده نیست که پرداختن به کارکرد رسانه های گروهی و به خصوص بررسی نقش و مسئولیت رسانه هایی چون صدا و سیما در جوامع در حال توسعه که عامهء مردم کمتر امکان دسترسی به رسانه های نوشتاری دارند، از اهمیت بسیار برخوردار است؛ خاصه تأثیر و نفوذی که این رسانه ها در فرایند شکل گیری جامعهء مدنی دارند. این امر به ویژه در مورد ایران و در وضعیت کنونی که جامعه در حال گذار از ساختاری اقتداری به مناسباتی مبتنی بر قانون است، به مسأله ای حیاتی و سرنوشت ساز تبدیل شده است؛ چرا که ادامهء کوشش های گسترده و دگرگونی های امیدوارکننده ای که پس از «خرداد 76» پدید آمده بود و هم اکنون دچار کندی و رکورد شده است، پیش از هر چیز مستلزم گشایش دوباره در عرصهء مطبوعات به طور اخص و رسانه های گروهی به طور اعم است. باید دانست که هیچ اصلاح و دگرگونی و هیچ بهبود و پیشرفتی در جامعه به وقوع نخواهد پیوست، مگر آنکه پیشتر گفت و گویی گسترده و همه جانبه میان صاحب نظران و کارشناسان عرصه های گوناگون صورت گیرد؛ و کیست که هوشیاری و بیداری مردم و جایگاه اندیشمندان و روشنفکران و منتقدان و نیز فعالیت آزادانهء رسانه های مستقل را در این فرایند بتواند کتمان کند.

 

آنچه اما در این فرایند کمتر مورد توجه و عنایت قرار می گیرد و اغلب از نظرها دور می ماند، نقش مهم و تأثیر عمیق، ولی آرام و دراز مدت نشریات فرهنگی مستقل است. این نوع رسانه ها، در گونه ها و رویه های خود، عرصه ای مناسب برای طرح نظرات و نظریه های متفکران و نویسندگان و هنرمندان و منتقدان است. اصولاً ویژگی نشریات فرهنگی در آن است که به دور از جار و جنجال های برخاسته از مسایل زودگذر و سطحی، قادرند از مجرای مباحثی که در حوزهء اندیشه و فرهنگ و هنر و ادبیات انجام می دهند، به تبیین ماهیت عناصر شکل دهندهء جامعهء مدنی بپردازند و بی گُمان در نهادینه کردن دستاوردهای برآمده از توسعه   وتکامل جامعه، عهده دار نقشی پُر اهمیتند.

با این همه، نقش و جایگاه رسانه های فرهنگی، آنچنان که باید و شاید، مورد توجه قرار نمی گیرد. البته بی اعتنایی به رسانه های فرهنگی و نادیده گرفتن جایگاه مهم آنها، نه تازگی دارد و نه مختص به دنیای مطبوعات در ایران است. نشریات فرهنگی و ادبی وزین و پُرمحتوا حتی در کشورهایی که در آنها مطالعه رواج عام دارد و تیراژ روزنامه ها و مجله های رنگارنگ هفتگی سر به میلیون می گذارد، گسترش چندانی ندارد و دوام و پایداریشان بیشتر بسته به سیاست گذاری فرهنگی این کشورهاست که به موجب آن حداقل یک سوم از نسخه های این گونه نشریات تخصصی و فرهنگی را کتابخانه های عمومی و دانشگاه ها و دبیرستانها و دیگر مؤسسات و نهادهای آموزشی و پرورشی خریدارند و از این طریق است که نه تنها ادامهء حیات نشریه های فرهنگی تضمین می شود، بلکه امکان رشد و گسترش آنان نیز فراهم می آید. دلیل این سیاست گذاری نیز بسیار ساده است؛ زیرا این اعتقاد راسخ و استدلال استوار و جود دارد که چون نشریه های علمی و فرهنگی، مرجعی موثق و مطمئن برای پژوهشگران و دانشجویان و دانش آموزان است و از آنجا که انتشار آنها مستلزم دقت و مراقبت بسیار است و به رغم شمارگان اندک، مدیران و گردانندگان آنها ناگزیرند دشواری های بیشماری را بپذیرند و متحمل هزینه های هنگفتی شوند، لذا دوراندیشی فرهنگی و منطق علمی ایجاب می کند که این گونه نشریات مورد پشتیبانی نهادهای آموزشی و فرهنگی قرار گیرند. البته در جوامع قانونمند، پشتیبانی این نهادها به صورت انحصاری انجام نمی گیرد، بلکه همهء نشریات فرهنگی را دربرمی گیرد و فقط به حمایت «نشریات خودی» و آن دسته از نشریات که به گونه ای در خط سیاسی حزب حاکم یا نظام حکومتی قرار دارند، محدود نمی شود. از سوی دیگر، این پشتیبانی ها تنها از سوی نهادهای دولتی یا وابسته به دولت صورت نمی پذیرد، بلکه مؤسسات غیر دولتی، اعم از صاحبان صنایع و مؤسسات اقتصادی و نیز شرکت های بازرگانی و بنیادهای گوناگون هم در آن سهیم اند.

 

اما متأسفانه چنین دوراندیشی فرهنگی و استدلال منطقی، در کشورهایی نظیر ایران تاکنون کمتر مجال بروز پیدا کرده اند. برنامه ریزان و مجریان مسایل فرهنگی بیشتر به تأثیرات آنی و گذرای اقدامات و سیاستهای تبلیغاتی و نمایشی خود دلبسته و دلخوش اند تا به برنامه ریزی فرهنگی اساسی و بلند مدت برای جوانان و نسل های آینده و تقویت بنیّه علمی نهادهای آموزشی. افزون بر این، در حوزهء امور فرهنگی نیز مانند دیگر حوزه ها، انحصار طلبی و مدار بستهء تقسیم مسئولیت ها میان چند تن از کارگزاران این یا آن جناح سیاسی جریان دارد و به ندرت کار به دست کارشناسان و چهره های تازه و با استعداد سپرده می شود. برای نمونه می بینیم که اغلب نشریات پُرشمارگان به نوعی در دست نهادهای دولتی و بنیادهای و حوزه های وابسته به نظام حکومتی است و توسط کارگزاران آنها اداره می شود. البته این راه و روش ها به دوران بعد از انقلاب محدود نمی شود؛ پیشتر نیز سیاست گذاری های فرهنگی، کمتر بر واقعیت ها و نیاز ها و خواست های جامعه و پشتیبانی و حمایت از فرهنگ سازان و فرهنگ پروران تکیه داشت و بیشتر بر خود بزرگ بینی و توهم و تقلید و تبلیغات کاذب استوار بود. در آن زمان نیز همانند امروز، نشریات و مجله های فرهنگی و ادبی مستقل، بیش از همه از تبعات این سیاست های نادرست، صدمه و ضربه می دیدند. برای مثال کافی است که به دوره های یکی از معروف ترین و معتبر ترین مجله های فرهنگی و ادبی تاریخ معاصر ایران، یعنی «مجلهء سخن» که به همت شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری منتسر می شد نگاه کنیم، یا به «مجلهء یغما»ی مرحوم حبیب یغمایی؛ تا ببینیم که مدیران و سردبیران این دو نشریه با چه مصایب و مشکلاتی مواجه بودند و با چه سختی و مشقتی – و گاه با وقفه های یک دو ساله- مجله را منتشر می کردند. طرفه آن که درست مقاله ها و شعرها و ترجمه های مندرج در همین دو مجله و نیز برخی از نشریات فرهنگی و ادبی آن دوران، امروز مرجعی موثق و معتبر  جهت تحقیقات دانشگاهی و پژوهش های آکادمیک ادبی بسیاری از محققان و دانش پژوهان است؛ تا جایی که تقاضای بسیاری از علاقه مندان موجب گردید تا پس از انقلاب، دوره های مجلهء «سخن» و «یغما» به صورت کتاب تجدید چاپ شود. و این در حالی است که در زمان انتشار این نشریات، خوانندگان اندکی به خرید و اشتراک و مطالعهء آنها رغبت نشان می دادند و در خواست های مکرر مسئولان آنها به مشترکان و نمایندگان پخش و فروش این نشریات بهترین گواه این مدعاست.

 

در حال حاضر به رغم رشد کمّی نشریات فرهنگی و ادبی - که به وضوح بخش قابل توجهی از آنها در دست نهادهای دولتی و یا وابسته به نظام حکومتی است و ناگزیر قادر به طرح همه جانبه و بی طرفانهء مسایل نیستند-  شاهد ارتقاء سطح فرهنگی و کیفیت بالا آنها نیستیم. متأسفانه حتی نشریات فرهنگی غیر دولتی موجود را هم نمی توان در زمرهء «نشریات فرهنگی مستقل» به شمار آورد؛ چرا که آنها نیز با سیاست گذاری های نادرست دولت در حوزهء مسایل فرهنگی، به تدریج به دولت و دیگر نهادهای حکومتی وابسته شده اند و ادامهء حیاتشان بدون یارانه های جوراجور غیر قابل تصور است. اصولاً کمتر مشاهده می شود که نشریه ای به جایگاه و نقش خود در عرصه فرهنگی جامعه واقف باشد و آگاهانه و با برنامه ریزی دقیق و هدفمند به مسایل گوناگون فرهنگی بپردازد. اغلب نشریات بیشتر به «جُنگ فرهنگی و ادبی» تبدیل شده اند تا نشریه ای فرهنگی به مفهوم واقعی آن. کمتر نشریه فرهنگی مستقلی را می توان سراغ گرفت که قادر باشد بدون هراس از فشارهای گوناگون، مسأله ای اساسی را با جدیت و به طور مستمر به بحث و مناظر بگذارد و از اندیشمندان و روشنفکران دعوت کند که آزادانه در این گفت و گو شرکت کنند. اگر هم نشریاتی نظیر «کتاب ماه»، «نامهء فرهنگ» و یا «فصلنامهء فلسفی، ادبی و فرهنگی ارغنون» گهگاه به طرح مسایلی می پردازند و یا موضوع خاصی را در نشست های ماهانهء خود به گفت و گو می گذارند، به دلیل وابستگی و تعلق به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ناگزیرند در انتخاب موضوع و دعوت از صاحب نظران، جانب احتیاط را رعایت کنند و مقالات و مباحث را در قالب تنگ دیدگاه های خود محدود کنند تا مبادا ادامهء انتشار نشریه و، بالتبع موقعیت سردبیر و معاش گردانندگان آن به خطر افتد. مثلاً اگر یکی از این نشریات، برای نمونه شماره ای ویژهء «فلسفه معاصر» انتشار دهد و به این منظور میزگردی برپا کند و مطالبی در این زمینه گرد آورد، ولی سردبیر فصلنامه با این یا آن متفکر سرشناس و صاحب نظر ایرانی که مغضوب نظام است، میانهء خوبی نداشته باشد یا نظریه های آن فیلسوف نامدار غربی را خوش نداشته باشد، نه اندیشمند ایرانی را به میزگرد دعوت می کند و نه اجازه می دهد که نظرات آن فیلسوف اروپایی مطرح شود. از این مثال ها به وفور می توان برشمرد.

 

به هر حال، تا زمانی که نشریات فرهنگی مستقل به استقلال واقعی دست نیابند و بدون بیم و هراس مجال نیابند و مجاز نباشند تا مسایل اساسی جامعه را به بحث و مناظرهء آزاد گذراند، به صورت جُنگ های فرهنگی و ادبی بی آزار، و صد البته بی خاصیت باقی خواهند ماند و از قَبَل آنها هیچ چیز عاید جامعه نخواهد شد.

 

 نقش رسانه در شكل دهي فرهنگ جتماعي

   رسانه ها با تحولاتي كه در جنبه هاي مختلف از بعد فن آوري تجهيزاتي و حجم و روش داشته اند بعنوان حاملان و منتقل كنندگان پيام مي تواند در ساخت فرهنگ عمومي باورها و افكار عمومي مؤثر باشند . آنها بدون در نظر گرفتن مرزهاي جغرافيائي عقيدتي و فرهنگي امكان حضور در همه نقاط جغرافيائي پيدا كرده اند .اين بحث مورد قبول  و پذيرش همه دست اندركاران امر فرهنگ است فرهنگ عمومي يك پديده پويا است و سكون در آن معنا ندارد و هر روز با اختراعات اكتشافات نظريه پردازي و رفتارهايي كه در دنيا در ابعاد مختلف شكل مي گيرد فرهنگ عمومي پذيراي اين رفتارها و پذيراي اين تحولات و دگرگوني هاست.

 

      بنابراين كساني كه اثر و تأثير گذاري بالاتري در اين فرهنگ داشته باشند مي توانند در شكل دهي فرهنگ عمومي موفق تر باشند.تأثير در فرهنگ اجتماعي با استفاده از ابزارهائي است كه آن ابزارها امكان اين تأثيرگذاري را معين  مي كند مطبوعات به عنوان يكي از اين ابزارها و صدا و سيما به عنوان ابزاري ديگر در اين راستا مطرح است. و چون نفوذ حضور نحوه بيان و شكل انتقال پيام در رسانه صدا و سيما به طرز ويژه اي است كه مخاطب را مي تواند با انواع و اقسام شگردها و روش هايي كه در آن هست به خود جلب كند اين رسانه مي تواند در نحوه تغيير دگرگوني در فرهنگ عمومي پرنفوذ ترين و مؤثرترين عامل باشد. ما الآن در شرايطي واقع شده ايم كه فرهنگ عمومي بدون در نظر گرفتن مرزهاي جغرافيائي و عقيدتي دستخوش تغيير و دگرگوني است يعني عرصه فرهنگ اجتماعي امروز يك عرصه كاملاً رقابتي است و در شناخت اين عرصه آنچه اثر را بيشتر مي كند اين است كه از طرفي پيام نگرش و ارزشي به گونه اي به عنوان فرهنگ و آن هم فرهنگ عمومي به مخاطبين ارائه شود كه منطبق با نيازهاي عموم جامعه باشد. يعني جامعه نسبت به آن پيام فرهنگ و ارزش احاس نياز كند. از طرفي وقتي مي توانيم موفق باشيم كه بتوانيم ان پيام ارزش را به نحو مطمئن و به نحوي كه در مخاطب اثر بگذارد منتقل كنيم. براي اين كه همه اين امور به نحو احسن شكل بگيرد مي بايست در عرصه ملي داراي اهداف مشخص و معين بوده و منطبق با آن اهداف كه اهداف كلان نظام است پيام را انتخاب و بنحو احسن منتقل نمود.

 

        به هر حال صدا وسيما به عنوان يك رسانه بسيار مهم و بعنوان يكي از ابزارهاي تأثير گذاري بر فرهنگ عمومي وقتي مؤثر است كه بتواند با مخاطبينش منطبق با نيازهاي آنها و با روش هاي درست و مورد قبول برنامه را ارائه كند. صدا وسيما براي آنكه بتواند مخاطب را خوب بشناسد و بتواند مسائل را خوب به مخاطبين منتقل كند با كمبود امكانات در عرصه تخصص مطالب و تحقيق روبروست. از اين رو مي بايست با قسمت هاي علمي تخصصي جامعه ارتباط داشته باشد و صدا وسيما براي اينكه اين ارتباط را برقرار نمايد در مراكز استانها در تهران و در شبكه ها علي رغم انجام حجم عظيمي از تحقيقات نيازمند به محقق و نيازمند به اهل مطالعه و نيازمند به اهل تخصص است. در بعد فرهنگي سياسي و اقتصادي رسانه صدا و سيما بعنوان يك ابزار مي تواند اين تضادها را در درون جامعه ، توسعه و به تعادل برساند.

 اثرات مثبت و منفي رسانه بر فرهنگ جامعه

  در عرصه هاي فرهنگي نيز وسايل ارتباط جمعي مي تواند نقش و كاركردهاي مؤثري داشته باشند. از مسئوليت فرهنگ سازي گرفته تا ترويج ، تقويت و نهادينه سازي آموزه ها، باورها و رفتارهاي خاص و مطلوب در جامعه . مخصوصاً راديو ، تلويزيون و سينما در ميان وسايل ارتباط جمعي ، ظرفيت و توان فوق العاده اي در توليد و مصرف الگوهائي فرهنگي دارد و آنها را به راحتي از طريق توليد و نشر برنامه هاي خاص مي تواند در حركت هاي فرهنگي جامعه جهت دهي نمايد .

 

ترويج انواع مدلهاي لباس ، چگونگي تعامل و رفتار متقابل شهروندان ، طرز حركات و حرف

زدن،شيوه مصرف و زندگي كردن ، خودباوريهاي فردي و اجتماعي ، تقويت روح همبستگي و اتحاد ، ترغيب شهروندان به تطبيق و رعايت مقررات جامعه ، تلاش جهت بارور ساختن فرهنگ بومي و خرده فرهنگ هاي موجود در جامعه و .....

      از سوي ديگر نيز بجاي اينكه از اين ابزار براي بهتر كردن فرهنگ عمومي خود استفاده كنند ، بدليل عدم تخصص و آشنا نبودن به اهميت رسانه ها با توليد برنامه هاي بي محتوا سمت سويي را دنبال مي كنند كه بيشترين ضربه را به فرهنگ عمومي وارد مي كنند. فرهنگي همچون تملق ، ريا ، خرافه پرستي و ....

 رسانه و نابودي فرهنگ

 

      در جهان امروز سرعت انتقال يك انديشه ه مراتب هزارن با بيشتر از يكي دو قرن گذشته است . هم ابزار تبليغ تغيير كرده است و هم شيوه هايتبليغ با گذشته تفاوت دارد. امروزه گاهي پيغامها سريع و صريح نيست ، بلكه پوشيده و به نوعي مستتر در جامعه هايي است كه نمي توان به راحتي از نيت و هدف پيام دهنده در بادي امر آگاه شد.

 

     شايد گفتن اين سخن كمي بدبينانه باشد ، ولي نمي توان آنرا كتمان كرد : بي راه نيست اگر بگوئيم كه در عصر حاضر تمامي آداب و سنن و يا باورهاي بشري در معرض هجوم آداب و سنني هستند كه نه ريشه هاي اخلاقي دارند و نه ريشه هاي انساني.

 

    به همان دليل فوق اين آداب از راههايي رخ مي نمايند كه حتي گاهي قوي ترين باورمندان را هم به كژراهه هدايت مي كند. بسياري از اخلاقيات و رفتارهاي برخي از جوامع بشري محصول تراستهاي تبليغاتي و انتشاراتي است . انديشه هايي كه آنها را خلق

 

الساعه آفريدند فقط در فكر اندوختن سرمايه و يا قدرت اند، نه آنكه دغدغه اخلاق داشته باشند.

 

     اگر در گذشته يك آيين و سنت بعد از صدها سال قوام مي گرفت و نسل به نسل آن را حفظ مي كردند ، اما امروزه همان آيين را چيزهاي مشابهي تهديد مي كند كه چه بسا در چشم بهم زدني نابود مي شوند . اغلب رسانه ها در دنياي امروز به جاي آنكه فرهنگي ايده آل و انساني را ترويج كنند ، خود دست به ايجاد و ساخت فرهنگ ها و آدابي مي زنند كه از قِبَلِ آن بتوانند سيطره خود را بر همه سطوح زندگي بشري تحميل و كامل كنند.

 

      شيوه هاي جذب مخاطب

 

        شيوه هايي كه رسانه ها براي رشد فرهنگ جديد بر مي گزينند متفاوت وگاه از لطافت خاصي برخوردار است ؛ همين لطافت بيان و تبليغ است كه براحتي مي تواند فكري را خام و مطيع سازد. فرهنگ سازان جهان امروز راحت ترين و در عين حال مقبول ترين راه را براي نهادينه كردن يك رهنگ بر مي گزينند. آنان اول به سراغ كساني مي روند كه از تحليل و انديشه مقاوم و محكمي برخوردار نباشند و بيشتر احساسات و عواطف آنها را احاطه كرده باشد ؛ مهمترين قشر هم در اين ميان جوانان و نوجوانان هستند.

     جامعه شناسان معتقدند كه گروههاي سنيپايين براحتي اغوا مي شوند و ابزار سلطه را راحت تر مي پذيرند و زود هم تحت تأثير رفتارهايي قرار مي گيرند كه نياز به تعقل و تفكر نباشد . اساساً براي فرهنگ سازان امروز چندان هم مهم نيست كه اين قشر در كدام جامعه و كدام كشور زندگي مي كنند ، ضمن آنكه براي هر اقليمي ابزار خاص خود را در دست دارند ،مهم براي آنها تبليغ و نشر باورها و فرهنگ هاي تهي و بي مايه آنان است ، البته گرچه  فشار و حجم  تبليغات  برروي  كشورهاي جهان  سوم  و  يا  باصطلاح  توسعه  نيافته

زياد است ، ولي آنان به شكل كلان ، جهاني را مي بينند كه چون دهكده اي كوچك در دستشان باشد.

رسانه ها مهمترين ابزار تغيير و دگرديسي فرهنگ ها و حتي دولت ها هستند . آنها اسطوره ها و نمادهاي جديدي خلق مي كنند ، شخصيت هايي را پديد مي آورند كه خيل عظيمي از مردم بالاخص جوانان با فكر آنها مي خوابند و به عشق آنها بيدار مي شوند . اسطوره هايي كه امروز رسانه ها خلق مي كنند عموماً فاقد اخلاق و منش انساني هستند؛ اين اسطوره ها بيشتر هيجان آور ، رويايي و بسيار غير زميني هستند ، به گونه اي كه آنها را مي توان كاملاً در مقابل نمادهاي اسطوره اي گذشتگان قرار داد كه از بن مايه هاي انساني برخودار بودند.

 

    گم گشتگي فرهنگي

 

          شخصيت هاي رسانه اي گفتار ،كردار و اخلاق جوامع بشري امروز را هم تحت تأثير قرار مي دهند . گاه تكيه كلامهاي آنها از چنان جايگاهي برخوردار مي شود كه گويي قرنهاست كه مردم با آن ارتباط دارند . مردم خصوصاً جوانان مثل آنها فكر مي كنند ، فيگورها و تيپ و شخصيت آنهارا تقليد مي كنند و حتي نام هاي آنان را بر مي گزينند . وقتي كه اين گزينه ها جايگزين نمادهاي گذشته مي شوند خود بخود نوعي فراموشي و گم گشتگي فرهنگي در ميان نسل جديد اتفاق مي افتد.

 

        نسل جديد هويت و خود واقعي اش را فراموش مي كند و بدون هيچ مقاومتي در خدمت ايده آل هاي نمادهاي فرهنگ جديد قرار مي گيرد. پس  وقتي كه تفكر نسل جديد تغيير كند ، خود بخود آن فكري كه پشت اشكال نمادين قرار داشت ، پياده مي شود و در حقيقت تأثير خود را گذاشته است و باصطلاح فرهنگ جديدي خلق كرد.

     رسانه ها به اين ترتيب  نسل ها را دچار دگرگوني مي سازند ، به گونه اي اين نسل حتي حافظه تاريخي خود را از دست مي دهد. حافظه تاريخي نسل هاچيزي نيست كه خيلي ساده و ارزان به دست آمده باشد ، بلكه محصول  قرن ها تلاش و سعي گذشتگان است ، كه تا امروز ادامه پيدا كرده ، ولي اينك در مسير سيلي قرار گرفت كه نمي تواند مقاومت كند . قتي كه اين محصول چنين مورد هجمه قرار گيرد ، چيزي به عنوان هويت و فرهنگ باقي نمي ماند . هجوم فرهنگ جديد زماني از قدرت بيشتري برخوردار خواهد بود كه فرهنگ قديم و يا اصيل ملتي دچار انفعال شود ، وقتي كه اين امر رخ دهد ، فرهنگ جديد احساس قدرت بيشتري مي كند .چون ميدان را خالي مي بيند به راحتي سيطره و سلطه خود را بر تمامي اركان يك جامعه تحميل مي كند.

 

        زماني كه ابزار رسانه در خدمت فرهنگ جديد قرار مي گيرند يقيناً ساختارهايي را بر مي گزيند كه نفوذپذيري در آنها راحت تر است . رسانه ها عموماً در تحميل آراي خود خصوصاً رسانه هايي كه قصد تحميق افكار جمعي را داشته باشند دسته جمعي و گروهي عمل مي كنند و همه در صفي قرار مي گيرند كه نيروي روبروي آنها عملاً از ساز وكار و ابزار رسانه اي قوي برخوردار نيست.

 

    رسانه براي سود

 

      رسانه ها اعم از  تلويزيون ، روزنامه و اينترنت در جهان امروز به فرهنگ به عنوان مقوله ي اقتصادي و سود آور و يا يان ده مي نگرند.فرهنگ در قاموس انديشه اي صاحبان رسانه هاي قدرتمند ، ديگر آن كاركردهاي اخلاقي را هم ندارند و گويي انسان ايد به موازات آن فرهنگي را بپذيرد كه سود و زيان مشخص باشد.

     اين باورها عموماً در جهان غرب كه خواستگاه رسانه هاي نوين است وجود دارد و به اين

 

علت آنها  معمولاً جوامعي را نشانه مي روند كه امكان تخريب و ويران كردن فرهنگ آنها راحت تر باشد . اولين كاري كه آنها مي كنند سلايق و علايق روزآمد مردم را شكل مي دهند ، به اين معني كه مردم را مجذوب نمادهايي مي سازند كه در جوامع آنها كمتر و جود داشته و يا اصلاً وجود نداشته است .اين رسانه ها در حقيقت سربازان پياده خود  را از بين همين مردمي كه مي خواهند مورد هجوم قرار بگيرند انتخاب مي كنند ؛ آنها اول چشم ها را خيره مي سازند و سپس راه تسخير عقل و گاه خرد جمعي را نشانه مي گيرند.

         گاهي رسانه ها ابتدا در خدمت  كالاهاي اقتصادي اند تا كالاهاي فرهنگي . چنان شيفته وار آنها را تبليغ مي كنند كه گويي بدون داشتن هر كدام از اين كالاها واقعاً زندگي ميسر و ممكن نيست ؛ كه اتفاقاً گاهي هم چنين است. اين كالاها هم از راه رسانه هاي تصويري و هم رسانه هاي كاغذي با عالي ترين شيوه هاي تبليغاتي وارد خانه ها مي شوند . چگونه تبليغ كردن و كدام تصوير و واژه را برگزيدن ؛ امروزه بيشتر براي تبليغ اقتصادي است . وقتي كه با تبليغ بتوان كلايي را ارد زندگي مردم ساخت به همان نسبت اين كالا فرهنگ خاستگاه خود را به همراه خواهد داشت ؛ و چه بسا خرده فرهنگ هاي نوين و به ظاهر ناديدني عميقاً كار تسخير فرهنگ كلان را به عهده خواهد داشت .

 

      با اين وصف رسانه ها مي توانند در عمل حافظ منافع و فرهنگ قدرتمندان اقتصادي باشند . وقتي كه سربازان رسانه ها بدون هيچ خونريزي وارد كشوري مي شوند ، طبيعي است كه براحتي بتوانند فرهنگ آن كشور را هم بدون خون ريزي تسخير كنند . در حقيقت رسانه ها با نماد سازي و سمبل آفريني خود را در پس آنها پنهان مي كنند و در اين هنگام قدرت خود را در تخريب نمادها و اسطوره هاي ملي و بومي به رخ مي كشند . در چنين شرايطي « رمبو» ها و حتي « هري پاتر» ها بخشي از دغدغه هاي مردم مي شوند و ديگر جايي براي «رستم » و «سهراب » و « زئوس» و « پرومته» باقي نمي ماند.

 

            همين نقش تأثيرگذاري و تغيير سازي رسانه ها باعث مي شود كه برخي از كشور هاي صاحب تمدن مانند ايران، هند، و ... بايد راههايي را براي جلوگيري فرهنگ مهاجم جديد در پيش گيرند تا بتوانند جلوي اضمحلال فرهنگ خود را بگيرند.

 

          امروزه كشورهاي فراواني به اين واقعيت رسيدند كه رسانه ها قدرتمندترين سلاح كشورهاي قدرتمند براي تسخير ملل ديگر است . ديگر زمان هجوم نيروهاي نظامي براي تغغير فرهنگ و باور و آداب ملت ها گذشته است ، زيرا رسانه ها بدون هيچ زحمت و مشكلي بي آنكه در خانه كسي را به صدا درآورند فقط با اشاره اي صفحه رنگين را مي گشايند و آنگاه فضاي خلوت و تنهايي مردم را پر مي كنند.

 

         اين رسانه ها حتي با لطايف الحيل راز دار مردم مي شوند و مردم هم به آنها اعتماد مي كنند و همه داشته هاي خود را بر روي صفحه اي مي ريزند ،به اين اميدكه هم از تنهايي نجات يابند و هم رفيقي و ياري جديد پيدا كنند.

 

       رسانه در مقابل رسانه

 

          براي مقابله با قدرت رسانه هايي كه قصد تخريب فرهنگ ملت ها را دارند ، تنها ابزار اتفاقاً همين رسانه است .بايد فقط ساز و كار مبارزه را شناخت تا مقهور توانمندي هاي آنان نشد .رسانه امروزه بجاي كاركرد پيام دهي به كار كرد فرهنگ سازي تبديل شده است ،به نوعي ابزار نوين براي تغييرات شاكله جهان . مك لوهان مي گويد « رسانه همان پيام است»

 

        بايد ديد كه اين پيام و ذات آن چيست . اين پيام در جهان معاصر فقط ذاتي خبري و گزارشي ندارد ، بلكه مي تواند همان فرهنگ باشد ؛ در يك پروسه رسانه به فرهنگ تبديل

 

مي شود.

 

 مهمترين ابزار مبارزه با فرهنگ مهاجم ، فرهنگ يا رسانه قوي است، فقط بايد راه كار را شناخت و بكار بست. از جمله آنكه :

 

 1.  نقاط ضعف و انحراف فرهنگ مهاجم را شناخت و از تحميل آن بر مردم و يا اشاعه آن در بين اقشار خاص جلوگيري كرد.

 

2. فرهنگ ملي و اصيل خود را تقويت كرده و به شكلي نيرومند و درست در مقابل فرهنگ مهاجم قرار داد.

 

3.نيازهاي فرهنگي و اخلاقي مردم را سنجيد و به آن هم در بهترين شرايط پاسخ داد.

 

4. به كمك كارشناسان و انديشمندان دنياي رسانه ، حيله ها و ترفندهاي تبليغي آنها را بر ملا كرد و خود ترفندي جديد خلق كرد و روبروي فرهنگ مهاجم قرار داد.

 

5. وجوه فرهنگي مشترك اقوام و مليت هاي درون سرزميني را بازشناسي كرد و برروي آنها كار تبليغي و فرهنگي درست انجام داد؛ وجوهي مانند : دين،زبان،آداب،باورها و سنن نقش تعيين كننده اي در اين زمينه دارند . در ايران مي توان به دين و فرهنگ و حتي آييني چون نوروز كه عموماً بين همه اقوام در گستره ايران تاريخي مشترك است ، اشاره كرد.

 

6.  نقاط قوت فرهنگ خود را شناسائي و آن را به درستي به مردم بازشناساند.

 

 مهمترين رقيب رسانه ، رسانه است ؛ پس با زبان رسانه مي توان جلوي رسانه تخريب گر ، فرهنگ جامعه مان را حفظ نمود.

افزودن دیدگاه جدید