فدك ذوالفقار فاطمه (س): مقدمه

فدك ذوالفقار فاطمه (س): مقدمه

بحثی كه در پيش رو داريد پيرامون فدك يكى از مهمترين مباحث تاريخ بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى باشد.

 

فدك سرزمينى بود كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم آن را به دستور پروردگار تبارك و تعالى به فاطمه عليهاالسلام هديه كردند. پس از وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم، ابوبكر آن را از فاطمه عليهاالسلام گرفت؛ حضرت ادعاى ملكيت آن را طرح كرد، ولى ادعاى حضرت را نپذيرفتند و فدك را محاصره كردند... در زمان عمر بن عبدالعزيز آن را به خاندان زهرا عليهاالسلام تحويل دادند....

 

فدك را از دو زاويه مى توان نگاه كرد: زاويه اول اينكه فدك را جداى از وقايع آن روزگار لحاظ نمود، در اين نگاه فدك زمينى است كه در دست فاطمه عليهاالسلام است، آن را مصادره كرده اند تا در بيت المال براى تجهيز قواى نظامى استفاده كنند، و حضرت ملك خود را مطالبه مى نمايد... از اين نگاه شايد، ماجراى فدك چندان جنجال برانگيز نباشد و از اين زاويه با آنكه فدك ارث فاطمه عليهاالسلام است و هديه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بوده است، فاطمه عليهاالسلام كه نشان يطعمون الطعام على حبه... دارد، بايد مشكلى نداشته باشد و راحت از فدك بگذرد...

 

اما زاويه ى ديگر، لحاظ فدك با وقايع ديگر آن دوران است، وقايعى كه بسيار به هم پيوسته مى باشد، وقايع روزهاى آخر عمر شريف پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم، همان روزهائى كه در حال برگشتن از حجة الوداع بوده و «من كنت مولاه فعلى مولاه» را مى فرمايد.

 

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در غدير خم فرمود: آيا شما عقيده داريد كه من بر مؤمنين، از خودشان مقدمتر هستم؟ گفتند: آرى.

 

سپس فرمود: آيا شما عقيده داريد كه من نسبت به هر مؤمنى اولى هستم به خودش؟ گفتند: آرى.

 

آنگاه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: خدايا هر كسى من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست؛ خدايا دوست داشته باش كسى را كه دوست دارد و دشمن بدار هر كه را با او دشمنى كند.

 

عمر، أميرالمؤمنين عليه السلام را بعد از اين كلام ملاقات كرد و گفت: مبارك باد بر تو اى پسر ابوطالب مولاى هر مؤمن و مؤمنه اى گرديدى.

 

[ مسند احمد: 4/ 281 و 4/ 370- 372. مستدرك الصحيحين: 3/ 110. مجمع الزوائد: 9/ 104. خصائص: 150 و مدارك مختلف ديگر، به الغدير جلد اول مراجعه شود.] ..

 

و تصميم مى گيرد همه كسانى را كه چشم به خلافت دوخته اند تحت لواى اسامه ى جوان، از مدينه خارج كند تا حضرت على عليه السلام تنها بماند...

 

[ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در بستر بيمارى كه منتهى به رحلتشان شد، اسامه را امير بر سپاهى فرمود كه بيشتر مهاجر و انصار و ابوبكر و عمر در آن سپاه بودند... و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تأكيد بر حركت سپاه اسامه داشت... و چندين بار فرمود: اوامر اسامه را اجرا كنيد، خدا لعنت كند كسى را كه از او سرپيچى كند.

 

سيره ابن هشام: 4/ 299. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 6/ 52. سقيفه: 75.]

 

آنان چون اطلاع از مريضى حضرت پيدا كرده اند و دوست ندارند اين فرصت طلايى را از دست بدهند مايل به رفتن نيستند...

 

حضرت روى ترش نموده و حتى كسانى را كه از سپاه اسامه تخلف كردند لعنت مى كند... به هر حال رقيبان اميرالمؤمنين عليه السلام به بهانه نگرانى از حال پيامبر بازمى گردند...

 

[ مردم در همكارى با اسامه كوتاهى كردند. كامل 2/ 5.]

 

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تقاضاى كاغذ و قلم مى نمايد تا چيزى بنويسد كه مسلمانان هرگز گمراه نشوند...

 

عده اى كاغذ و قلم را به ضرر خود مى دانند و آوردن آن را منع مى كنند... تا جائى كه به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم توهين مى كنند...

 

[طبقات ابن سعد: 2/ 442. كامل: 2/ 5. بحارالانوار: 30/ 531.] و بالاخره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم همه را از پيش خود مى راند

 

[ صحيح بخارى: 1/ 37. كامل: 2/ 7. فتح البارى: 8/ 132. طبقات ابن سعد: 2/ 242.] و در كنار على عليه السلام جان مى سپارد، جناحى براى آن كه خلافت به حضرت على عليه السلام نرسد وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را انكار مى كنند.

 

[ كامل: 2/ 9. فتح البارى: 8/ 145. سيره ابن هشام: 4/ 306. طبرى: 3/ 200. ]

 

ابن ابى الحديد مى گويد: شأن عمر بالاتر از اين است كه معتقد شود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم از دنيا نرفته است، اما او چون دانست كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم از دنيا رفت، ترسيد كه فتنه اى درباره امامت و رهبرى رخ دهد... و كار از دست آنها خارج شود.

 

(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 2/ 42) و آنگاه كه ابوبكر نيز در محل حاضر شد و با خواندن آيه «ان مات او قتل»- كه قبلا قرائت شده بود و عمر به آن اعتنائى نكرده بود-، از اين نظر دست برداشت...

 

[ سيره حلبى: 4/ 307. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 2/ 44.]

 

عده اى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مدينه را هنگام وفاتش از آنها خالى مى خواست، تا على تنها باشد... از فرصت بدست آمده ى (غسل دادن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم) استفاده مى كنند و دور از چشمان بنى هاشم و حضرت على عليه السلام در سقيفه شورايى چند نفره، بدون وجود رقيب برپا مى كنند...

 

[تاريخ طبرى: 3/ 201- 206- 219. سيره ابن هشام: 4/ 310. كامل: 2/ 10 الى 14.]

 

«به عمر گفته شد: چرا يزيد بن ابى سفيان و سعيد بن عاص و معاويه و... را در مصادر امور قرار دادى و على و عباس و زبير و طلحه را كنار گذاشتى؟!

 

عمر گفت: على بالاتر از اين مقامها مى باشد و اما آنهاى ديگر از قريش، مى ترسم كه در شهرها پراكنده شوند و موجب فساد گردند».

 

[كدام فساد است كه بهترين اصحاب پيامبر مى خواهند منتشر كنند؟]

 

نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 9/ 30. و گاهى در برابر اين سؤال كه «چرا بزرگانى از اصحاب را كنار گذاشتى؟ مى گفت: مى ترسم آنها را به كار حكومت آلوده كنم». طبقات الكبرى: 3/ 283. و پا را از اين مرحله فراتر گذاشتند؛ عده اى از اصحاب را به خاطر نقل احاديث (درباره اهل بيت پيامبر عليهم السلام) در مدينه حبس و ممنوع الخروج كردند. مجمع الزوائد: 1/ 149، به مستدرك 1/ 102 نيز مراجعه شود و سخت گيرى بر خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم آن زمان به اوج خود رسيد كه معاويه نوشت: در مقابل كسى كه در فضل على عليه السلام روايتى نقل كند، هيچ تعهدى نخواهم داشت.

 

[شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 11/ 44.]

 

در اين روزها بود كه اموال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را، خمس، فيىء (سهم ذى القربى) و حتى فدك فاطمه عليهاالسلام را از اميرالمؤمنين عليه السلام مى گيرند تا...

 

در اين نگاه فدك با اسلام و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام پيوند مى خورد، از اين زاويه فرياد براى فدك، فرياد براى غربت اسلام و تنهائى اميرالمؤمنين عليه السلام مى باشد. لازمه ى اين بعد فدك فريادهاى فاطمه عليهاالسلام و اعتراض مستمر ائمه ى معصومين عليهم السلام در طول تاريخ است. و لازمه اين بعد آن است كه در طول تاريخ هر گاه خواستند فدك را به خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تحويل دهند، ائمه عليهم السلام از آن اعراض كنند.

 

هدف این نوشتار، بررسى قسمتى از تاريخ اسلام است، در اين بررسى بگونه اى سعى بر كشف و بازگو كردن حقايق شده است كه احترام شخصيتهاى مذهبى حفظ شود و به اين منظور در تمام كتاب براى بيان حقايق، از سخنان بزرگان و سياستمداران همان دوران استفاده شده و هرگز از تعبيرى كه آنان نموده اند تجاوز نشده است. حتى در بعضى موارد براى رعايت اين معنى از سخنانى كه صدورشان از اصحاب پيامبر قطعى است چشم پوشيديم، تا بدون اصطكاك حقايق گفته شود. البته در نگاشتن بعضى از تعابير كه بين خود صحابه گفته شده است بر نويسنده ايرادى نخواهيد گرفت؛ چون تاريخ صدر اسلام است و بايد آنگونه كه هست بيان شود.

 

در اين نوشتار، تاريخ فدك را از زمانى كه جز سرزمين اسلام شده به استناد منابع اهل سنت و شيعه نگاشته ايم و در هر قسمت، با منابع اهل سنت مطالب آن را ثابت كرده ايم و از منابع شيعه براى تأييد يا توضيح استفاده نموده ايم.

 

با آنكه نوشتار، تحقيقى در اين زمينه است، اما تلاش شده به گونه اى نوشته شود كه براى عموم قابل استفاده باشد، در حالى كه تحقيق است از تحليل نيز بى بهره نيست و در حالى كه تاريخ است در موارد لزوم استدلالى است.

 

نظر نويسنده بر آن است كه دقت در سير تاريخى فدك، قضاوت درباره ى آن را آسان مى كند- مثلا اگر تاريخ ثابت كند كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم فدك را به دخترشان هديه نمودند روشن است كه حكم كردن به مصادره آن بسيار خلاف مى باشد- لذا از خوانندگان محترم اميد مى رود كه در مسير بحث دقت نمايند. و از ناموس خلقت و درخت نبوت؛ اميد پذيرش تلاش ناچيز و گذشت از لغزشهاى آنرا دارم. و تذكرات شما خواننده عزيز را به ديده ى منت پذيرا هستم چرا كه انسان محل لغزشها مى باشد.

افزودن دیدگاه جدید