با توجه به پایان دوره جزم اندیشی و مطلق گرایی، چگونه دین می تواند با این صفات باقی بماند؟

مثل معروفی وجود دارد که چند نفر دعوا می کردند بر سر اینکه با پول مشترکشان چه چیزی بخرند که یکی مدافع خریدن انگور بود و دیگری مدافع خریدن عنب (همان انگور به زبان عربی)

مثل معروفی وجود دارد که چند نفر دعوا می کردند بر سر اینکه با پول مشترکشان چه چیزی بخرند که یکی مدافع خریدن انگور بود و دیگری مدافع خریدن عنب (همان انگور به زبان عربی)

در اینجا نیز ظاهرا مساله از همین سنخ است. به نظر می رسد کسانی که سخن از پایان دوره جزم گرایی می گویند، به سخن خودشان دقت کافی ندارند و برای هشیار کردنشان کافیست بپرسیم که : آیا به طور قطعی و جزمی، دوران جزم گرایی تمام شده است؟

آن متوجه خواهند شد که خودشان نیز چقدر جزم گرا هستند. و اصلا کسی نمی تواند بگوید که جزم گرایی غلط است. چگونه می توان شک کرد که ۲*۲=۴ ؟ یا چگونه می توان یقین نیافت که یک جزء از مرکب، کوچک تر از خود مرکب است؟ (مثل آنکه چرخ ماشین کوچک تر از خود ماشین است که جمع چرخ و باقی قطعه ها می باشد) آیا راهی جز داشتن جزم و یقین قطعی به درست بودن این مطلب وجود دارد؟

البته یک مطلب حق و صحیحی وجود دارد. و آن اینکه انسان هرگز بیجا یقین پیدا نکند. و جزمیت بیهوده از خود بروز ندهد. و در این مطلب نیز فرقی بین امروز و دیروز نیست. یقین بی جا، در تمام تاریخ، اشتباه بوده است و همان گونه که در گذشته عده زیادی متوجه این مساله بوده اند و بیهوده ادعای علم و یقین نمی کرده اند، امروزه نیز کم نیستند کسانی که بیهوده ادعای یقین می کنند. پس حقیقتا هیچ چیز تغییر نکرده است.   

به عبارت دیگر جزم گرایی را دو گونه می توان بررسی کرد. یک زمان هر نوع اظهار نظر جزمی را زشت و غلط می دانیم که اصلا چنین چیزی ممکن نیست و خود همین سخن، نقض خودش است. و یک زمان می گوییم که در همه چیز اظهار نظر جزمی نکنیم بلکه تنها در مسائلی که یقین معقول است، جزم داشته باشیم، که این سخن، همیشه مطرح بوده است و سخن نویی نیست.

و جالب آنکه در قرآن، به طور مفصل، راهها و دلایل اظهار نظر جزمی بی جا را بیان کرده است و از آن نهی نموده است. مثل آنکه گمان و حدس را مبنای قضاوت و اظهار نظر قرار ندهیم:
َ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (۲۴  جاثیه) آنان به اين سخن كه مى‏ گويند علمى ندارند، بلكه تنها حدس مى ‏زنند (و گمانى بى ‏پايه دارند)!

یا آنکه تبعیت از اسلاف گذشته بدون تامل در صحیح بودن رویه شان را نفی می کند:

 قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (۱۷۰ بقره) مى‏ گويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى ‏نماييم.» آيا اگر پدران آنها، چيزى نمى‏ فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروى خواهند كرد)؟

یا آنکه به بهره کم انسان از دانش اشاره می کند که انسان نمی تواند در همه چیز علم داشته باشد:

َ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۲۱۶ بقره) چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى ‏داند، و شما نمى‏ دانيد.

و ...

همچنین باید توجه کنیم که علم بشر دچار نقصان است و اظهار نظر قطعی در همه مسائل از سوی او عجیب است اما خدای متعال، عالم مطلق است و هیچ علمی از او پوشیده نیست.  

افزودن دیدگاه جدید