چگونگی و دلایل بیعت مردم با امام علی (ع) پس از خلافت عثمان

در پاسخ به این سؤال که «علی (ع) چگونه به خلافت رسید؟» توجه به حوادث سیاسی قبل از این واقعه ضروری است. با مطالعة سیرة پیامبر (ص) در می یابیم که تلاش پیامبر(ص)، فقط معطوف به تبلیغ دین نبود...

مقدمه

در پاسخ به این سؤال که «علی (ع) چگونه به خلافت رسید؟» توجه به حوادث سیاسی قبل از این واقعه ضروری است. با مطالعة سیرة پیامبر (ص) در می یابیم که تلاش پیامبر(ص)، فقط معطوف به تبلیغ دین نبود، بلکه آن حضرت درصدد بود تا حکومتی اسلامی برای تحقق برنامه های خویش تشکیل دهد. در این راستا انعقاد پیمان صلح حدیبیه با کفار قریش؛ اجابت درخواست اهل یثرب؛ بستن پیمان های عقبه اول و دوم؛ مهاجرت به یثرب و پی ریزی نظام سیاسی اسلام با بستن پیمان میان مردم آن شهر؛ جنگ های آن حضرت با مشرکان و ارسال نامه به پادشاهان کشورهای مختلف، چون هرقل و کسرا، همه بیانگر نگاه سیاسی پیامبر می باشد. با رحلت ایشان، ابوبکر در پی واقعة سقیفه به حکومت رسید. وی اندکی قبل از مرگش عمر را به جانشینی برگزید. عمر نیز بعد از ضربت خوردن به دست فیروز، شورایی مرکب از شش نفر را برای انتخاب خلیفه برگزید که حاصل آن به قدرت رسیدن عثمان بود.

بدین گونه، علی (ع)، بعد از رحلت پیامبر، به مدت 25 سال از رسیدن به حکومت جامعه اسلامی دور ماند و تنها بعد از شورشی که بر ضد عثمان رخ داد و به قتل او منجر شد، به سبب گرایش و بیعت مردمی به خلافت رسید. بررسی چگونگی بیعت با علی (ع) براساس برخی منابع مهم تاریخ اسلام

به طور کلی، دو دیدگاه درباره نحوة به حکومت رسیدن امام علی (ع) وجود دارد: 1ـ بعد از قتل عثمان مردم، اعم از مهاجر و انصار، چون علی (ع) را شایسته ترین فرد برای خلافت می دانستند، به سراغ حضرت رفته و ایشان را به خلافت برگزیدند؛ 2ـ اجبار شورشیان و تأکید آنان بر تعیین خلیفه ای برای سرپرستی جامعه، عامل اصلی در به قدرت رسیدن امام علی (ع) بوده است.

دربارة بیعت طلحه و زبیر هم دو نظریه وجود دارد: 1ـ با رضایت بیعت کردند؛ 2ـ به اجبار بیعت کردند.

[در این جا، دیدگاه های شماری از تاریخ نگاران مشهور را در این خصوص بررسی می کنیم:] منقری (د: 212ه)

از دیدگاه منقری، علی(ع) در حالی که از پذیرش قدرت اکراه داشت، با اصرار مردم که ایشان را شایستة این مقام می دانستند و برای جلوگیری از تفرقه، خلافت را پذیرفت. او به متمردان از بیعت و فشار شورشیان اشاره­ای نکرده است؛ فقط ذکر می کند که طلحه و زبیر مدتی بعد، نقض بیعت کردند و معاویه هم گویا اصلاً بیعت نکرد. منقری به ذکر بیعت مردم با علی(ع) می پردازد و از قول آن حضرت در پاسخ به شرحبیل بن سمط کندی می نویسد: «مردم به سوی من سرازیر شدند، در حالی که من خود را از این غوغا برکنار ساخته بودم. گفتند: دست بیعت بگشای و من امتناع کردم، باز گفتند: مهیای بیعت شو که جز تو را سزاوار نمی بینیم، من بیم داشتم، اگر امتناع کنم، تفرقه ایجاد شود، پس با آنان بیعت کردم، لیکن مرا چیزی بیمناک نساخت، جز شقاق و دشمنی آن دو نفر که با من بیعت کردند، طلحه و زبیر و مخالفت معاویه که سابقه ای در اسلام نداشت».[1] ابن سعد (د: 230ه)

وی معتقد است که همة صحابة رسول خدا (ص) در داخل و خارج مدینه و نیز همه مردم این شهر، در یک بیعت عمومی با رضایت و بدون هیچ گونه فشاری با علی(ع) پیمان بستند و هیچ کس از بیعت با آن حضرت امتناع نکرد. این در حالی است که مورخان بعد از ابن سعد، افرادی چون، محمد بن مسلمه، زید بن ثابت، سعد بن ابی وقاص، اسامه بن زید را جزء سرباز زنندگان از بیعت با علی (ع) بر شمردند و به نظر می رسد که ابن سعد در ذکر نام این افراد در زمرة بیعت کنندگان با علی (ع) اشتباه کرده است. بررسی مواضع سیاسی این افراد در قبال علی (ع) هم این دیدگاه را تأیید می کند. ابن سعد می نویسد: هنگامی که عثمان در 18 ذی الحجه سال 35 ه کشته شد، مردم در فردای آن روز با علی(ع) بیعت کردند. طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، عمار بن یاسر، اسامه بن زید، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصاری، محمد بن مسلمه، زید بن ثابت، خزیمه بن ثابت و همه صحابی رسول خدا در داخل و خارج مدینه، با علی(ع) بیعت کردند.[2] البته ابن سعد اشاره می کند که طلحه و زبیر مدتی بعد گفتند: ما از بیعت کردن با علی(ع) ناراضی بودیم.[3] به همین دلیل با کمک عایشه، واقعة جمل را ایجاد کردند. ابن قتیبه (د: 276 ه)

وی با اندکی اختلاف، در مقایسه با روایت ابن سعد و منقری، درباره چگونگی به حکومت رسیدن علی (ع) و عوامل مؤثر بر آن می نویسد: مردم در هنگام صبح در مسجد جمع شدند و در حالی که عقلشان به جایی نمی رسید، اغلب آنان از قتل عثمان پشیمان بودند و طلحه و زبیر را به این کار متهم کردند. آنان در دفاع از خود سخنانی گفتند، پس زبیر گفت: ما در این کار مشورت کردیم که با علی (ع) بیعت کنیم، مردم بر خاستند و به خانه علی (ع) رفتند و گفتند: ما ناچار به داشتن امیری هستیم و تو به این کار سزاواری، دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنیم. علی (ع) گفت: این کار بر عهده شما نیست و بر عهده اهل شورا و بدر است. پس هر کس که آنها برگزیدند او خلیفه است، مردم او را ترک کردند، اما عده ای چنین گفتند: اگر خبر کشته شدن عثمان در حالی که با کسی بیعت نشده در مناطق مختلف پخش شود، هر کس می تواند قیام کند و در آن صورت ایمن نخواهیم بود، پس به سوی علی (ع) باز گردید و او را ترک نکنید، اشتر نخعی به علی(ع) گفت: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنیم، یا این که برای سومین بار چشمان تو را گریان می کنیم و پیوسته این سخنان را تکرار می کرد و علی (ع) را از آشوب می ترساند. وی هم چنین تأکید کرد: کسی به غیر از او سزاوار نیست، پس علی (ع) دست خود را دراز کرد و اشتر و کسانی که با او بودند، بیعت کردند و به سراغ طلحه رفتند و در حالی که ریش او را گرفته بودند، وی را آوردند و گفتند: بیعت کن، او به زبان بیعت کرد و از دست دادن خودداری کرد.[4]

از این روایت نکات جدید تری در مقایسه با منابع قبلی استنباط می شود: پشیمانی مردم از قتل عثمان؛ متهم شدن طلحه و زبیر به قتل عثمان و تلاش آنها در زدودن این اتهام؛ نقش زبیر در روی کار آوردن علی (ع) و رفتن مردم به نزد علی (ع) برای بیعت؛ سخنان علی(ع) مبنی بر این که انتخاب خلیفه بر عهده شورا و اهل بدر است؛ ترس مردم از عدم انتخاب رهبر و وقوع شورش؛ فشار اشتر نخعی به علی (ع)؛ پذیرش بیعت مردم از جانب علی (ع) و رفتن به سوی طلحه و بیعت گرفتن اجباری از او. هم­چنین از گزارش ابن قتیبه استنباط می شود که عایشه، عبدالله بن عمر، سعد بن ابی وقاص، و محمد بن مسلمه از بیعت با علی(ع) خودداری کردند و حضرت نیز برای بیعت به آنان فشاری نیاورد. دینوری (د: 282 ه)

از دیدگاه وی، نقش اساسی در به قدرت رسیدن علی (ع) را شورشیان، به خصوص رئیس آنها، غافقی، ایفا کرده اند. هم چنین از گزارش او تأکید علی (ع) بر بیعت همگانی مردم با آن حضرت و جایز نبودن بیعت شکنی استنباط می شود. دینوری می نویسد: بعد از کشته شدن عثمان، مردم سه روز بدون پیشوا بودند و شخصی به نام غافقی با مردم نماز می خواند، پس مردم با علی (ع) بیعت کردند و [آن حضرت] چنین فرمود: شما با من همان گونه که با کسان پیش از من بیعت شده است، بیعت کردید و حق اختیار پیش از بیعت است.[5] از روایت دینوری در می یابیم که افرادی چون سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه انصاری و معاویه از بیعت با علی (ع) خودداری کردند. ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی (د: 283 ه)

بنابر روایت او، علی (ع) به علت فشار مردم و بعد از پذیرش شروط ایشان و قول مردم به همکاری و وحدت، به ناچار خلافت را پذیرفت. او هم علی رغم آن که پذیرش خلافت علی (ع) را از سوی برخی تایید می کند، به متمردان بیعت اشاره ای نمی کند، اما معتقد است بیعت با علی (ع) از روی رضایت بود و حضرت از هیچ کس، از جمله طلحه و زبیر، به زور بیعت نگرفت. مؤلف الغارات در زمینه به حکومت رسیدن علی (ع) و درخواست مردم بر این امر می نویسد: بر سر من ازدحام کردید، تا گمان بردم، یک دیگر را خواهید کشت، یا مرا خواهید کشت، گفتید: با ما بیعت کن، دیگری را نیابیم و جز تو را نپسندیم، با ما بیعت کن؛ متفرق نشویم و اختلاف کلمه نخواهیم داشت. من با شما بیعت کردم و مردم را به بیعت خود فرا خواندم و هر که به دل­خواه با من بیعت کرد، پذیرفتم و هر کس سر باز زد او را وادار بدان نکردم و به حال خود گذاردم. طلحه و زبیر بیعت کردند و اگر نکرده بودند من به زور آنها را وادار نمی کردم.[6] یعقوبی (د: 284 ه)

او در گزارش خود، متمردان از بیعت با علی (ع) را سه نفر می داند که هر سه، با علی(ع) کینه های شخصی داشتند. او به حمایت انصار و مالک از علی (ع) در واقعه بیعت و نیز بیعت طلحه و زبیر با امام (ع) و حمایت آنان از حضرت هم اشاره می کند. یعقوبی می نویسد: علی (ع) در ذی الحجه سال 35 ه به خلافت رسید و طلحه، زبیر، مهاجران و انصار با او بیعت کردند؛ اولین کسی که با او بیعت کرد، طلحه بود، سپس طلحه و زبیر برخاستند و گفتند: ما با تو بیعت می کنیم و تعهد می کنیم که بیعت گرفتن از مهاجران بر عهده ما باشد و ابو هیثم بن تیهان، عتبه بن عمر و ابو ایوب هم گفتند: با تو بیعت می کنیم و عهد می کنیم که بیعت گرفتن از مهاجران برعهده ما باشد و مردم به جز مروان بن حکم، سعد بن عاص و ولید بن عتبه، با علی (ع) بیعت کردند.[7]

او در ادامه به دلایل سرپیچی این سه نفر و سخنان برخی از انصار، چون ثابت بن قیس، خزیمه بن ثابت و مالک اشتر در حمایت از علی (ع) اشاره می کند. طبری (د: 310 ه)

وی با آن که خود اذعان دارد، مورخان قبل از او در خصوص چگونگی به حکومت رسیدن علی (ع) اختلاف نظر دارند، تلاش کرده است تا اجماع دیدگاه آنان را نقل کند و البته روایت او مفصل تر و حاوی اطلاعات بیشتر و متنوع تری در این باره است. طبری به طور کلی با ذکر سلسله راویان، شش گزارش درباره بیعت مردم با علی (ع) ذکر می کند.

براساس روایت محمد بن حنفیه، مردم بعد از قتل عثمان به علت سابقه و خویشاوندی علی (ع) با پیامبر به او روی آوردند و وزارت علی (ع) را نپذیرفتند، بلکه به صورت علنی، با او در مسجد بیعت همگانی کردند.

روایت ابو بشر عابدی، علاوه بر درخواست و اصرار مردم، از جمله طلحه و زبیر، و خودداری اولیه علی (ع) و اصرار مردم، بر این امر تأکید می کند که علی (ع) خلافت را با شروطی پذیرفت (بی نظر مردم کاری نکند و کلید بیت المال در دست او باشد).

براساس روایت شعبی، علی (ع) به تقلید از عمر خواهان تعیین خلیفه به وسیله شورا بود، اما عده ای که در رأس آنها اشتر بود، به سبب ترس از وقوع شورش و هرج و مرج در نبود خلیفه، با علی (ع) به زور بیعت کردند.

روایت ابو عثمان، با اشاره به نقش شورشیان مصر، فشار آنها را عامل اصلی قرار گرفتن علی (ع) در مسند حکومت می داند. هم چنین براساس این گزارش، شورشیان هیچ برنامه ای برای بعد از قتل عثمان نداشته، خود را نیز شایسته خلافت نمی دانستند، بلکه این امر را برعهده مردم مدینه می دانستند. هم چنین گرایش آنان در وهله اول به علی (ع) و سپس به طلحه و زبیر بوده است.

براساس روایت زهری، طلحه و زبیر با زور افرادی چون اشتر از ترس جان خویش با نارضایتی بیعت کردند. آنان پیشنهاد علی (ع) مبنی بر بیعت با آنها را تاکتیکی از جانب آن حضرت برای مهار خویش تلقی کرده، آن را جدی نپنداشتند. زهری هم چنین اشاره می کند که علی(ع) درخواست طلحه و زبیر مبنی بر واگذاری امارت کوفه و بصره را رد کرد.

براساس روایت عبدالله بن حسن، اغلب رؤسای انصار، از جمله زید بن ثابت (مسئول دیوان و بیت المال عثمان)، کعب بن مالک (مأمور عثمان بر زکات طایفه مزینه)، حسان بن ثابت (شاعری که به چیزی اهمیت نمی داد)، مسلمه بن مخلد، ابو سعید خدری، محمد بن مسلمه، نعمان بن بشیر و رافع بن حدیج، خضاله بن عبید و کعب بن عجرد، که به عثمان علاقه داشتند، چون احساس کردند در عهد علی (ع)، دیگر امتیازات عثمانی را نخواهند داشت، از بیعت با او خودداری کردند. اهمیت این روایت زمانی مشخص می شود که با روایت یعقوبی، مبنی بر بیعت انصار با علی (ع) مقایسه گردد و در نتیجه، متوجه می­شویم که آن دسته از انصار که با علی (ع) بیعت کردند از رؤسای قوم و طبقات بالای جامعه نبودند یا حداقل از امتیازات عثمان بهره ای نداشتند.

براساس روایت آخر طبری، طلحه و زبیر و برخی از صحابه با شرط اجرای حدود (قصاص قاتلان عثمان) بیعت کردند.[8] ابن اعثم (د: 314 ه)

او می نویسد: همه مردم اعم از مهاجر، انصار و شورشیان، بعد از قتل عثمان در مسجد جمع شدند. افرادی چون عمار یاسر، ابو الهیثم بن تیهان، رفاعه بن رافع، مالک بن عجلان، ابوایوب و خالد بن یزید، شیفته تر از دیگران بودند و عمار یاسر درباره فضایل علی(ع) سخن گفت. پس علی (ع) خواست، مردم با طلحه و زبیر بیعت کنند و آنها نپذیرفتند و علی (ع) را به لحاظ سابقه، فضیلت و قرابت با رسول خدا مناسب تر دانستند و با او بیعت کردند. فردای آن روز، مهاجران، انصار، اشراف، بزرگان عرب و عجم، مردم طبقات متوسط، موالی، حشم و هر کس در مدینه بود، همه با رضایت با علی (ع) بیعت کردند.[9]

ابن اعثم هم از فشار شورشیان و متمردان از بیعت ذکری نمی کند و بیعت طلحه و زبیر و همه صحابه و ساکنان مدینه را با رضایت می داند. دو نکته مهم از روایت ابن اعثم به دست می آید: یکی، پیش دستی علی (ع) در عرضه خلافت به طلحه و زبیر، به منظور جلوگیری از مخالفت احتمالی بعدی آنها و دیگری، نقش خاص یاران علی (ع) در جریان بیعت با آن حضرت. ابن عبد ربه (د: 328 ه)

دیدگاه وی نیز از اصرار بسیار زیاد مردم به علی (ع) در پذیرش خلافت حکایت دارد.[10] مسعودی (د: 345 ه)

این مورخ شهیر، تنها به ذکر چند کلمه اکتفا می کند: «در همان روزی که عثمان کشته شد، مردم با علی (ع) بیعت کردند»[11] و اندکی بعد «ابوموسی از مردم کوفه برای علی (ع) بیعت گرفت»[12]، اما گروهی از انصار و جمعی از بنی امیه که به عثمان گرایش داشتند و افرادی چون سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر از بیعت با علی (ع) خودداری کردند. مقدسی (تألیف 355 ه)

به عقیدة وی، مردم در دوران عثمان هم از علی (ع) به عنوان خلیفه بعد یاد می کردند و چون عثمان کشته شد، همگان به صورت علنی با علی (ع) بیعت کردند و جز مردم شام و معاویه، همه خلافت او را پذیرفتند.[13] ابو علی مسکویه رازی (د: ه)

مباحث وی، ترکیبی از نوشته های طبری و منابع قبل از اوست و چیز جدیدی به همراه ندارد. [14] ابن عساکر (د: 517 ه)

این مورخ به نقش انصار در روی کار آوردن علی (ع) توجه بیشتری دارد. او معتقد است بیعت اولیه با علی (ع) در خانه عمر بن محض انصاری روی داد، سپس در مسجد بیعت همگانی انجام شد و همه مناطق اسلامی، جز سوریه و فلسطین که تحت سلطه معاویه بودند، آن را پذیرفتند. نکتة مهم روایت ابن عساکر تأکید بر این است که افرادی چون عمار، ابو جهم بن حذیفه و برخی دیگر از انصار، به دلیل نقشی که در قتل عثمان ایفا کرده بودند، حاضر نبودند با کسی که خواهان قصاص قاتلان عثمان است، بیعت کنند.[15] نویسنده کتاب مجمل التواریخ و القصص (تألیف: 520 ه)

از دیدگاه وی، علی (ع)، زمانه را برای پذیرفتن خلافت نامناسب می دانست و تنها پس از اصرار زیاد آن را پذیرفت. نکته دیگر آن که علی (ع) خود را شایسته آن می دانست که خلیفة شورای منتخب عمر باشد.[16] ابن اثیر (د: 630 ه)

روایت او شباهت بسیاری به روایت طبری دارد و هر دو دیدگاه را نقل کرده است. نکتة در خور توجه در روایت ابن اثیر، خودداری سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر از بیعت با علی (ع) است، که آن را به بیعت مردم منوط نموده اند. [17] اما ابن اثیر مشخص نکرده است قصود آنها از مردم چه کسانی بودند؛ چه، اکثر مردم مدینه و شورشیان، بیعت علی (ع) را پذیرفته بودند. ابن عبری (د: 685 ه)

وی، پس از گزارش تمرد بنی امیه؛ مانند معاویه، مروان بن حکم، سعید بن عاص و ولید بن عتبه و نیز صحابة طرفدار عثمان و عایشه، در دو روایت مختلف، هم به بیعت طلحه و زبیر و هم به اجبار آنان در بیعت اشاره می کند. [18] ابن طباطبا (د: 709 ه)

روایت او حکایت از اصرار بیش از حد مردم و امتناع اولیه و پذیرش ثانویه علی (ع) دارد.[19] نویری (د: 723 ه)

وی در روایت خود، شرح مفصل تری از به حکومت رسیدن امام علی (ع) ارائه می کند و هر دو دیدگاه؛ یعنی «اصرار مردم بر بیعت» و «فشار شورشیان» را ذکر کرده است. نکات مهم روایت او عبارتند از: بیعت آغازین مردم با علی (ع) در خانه اش یا در محله بنی عمرو بن مبذول؛ پرخاش کردن علی (ع) بر مالک که خواهان فشار بر سعد برای بیعت گرفتن بود؛ شادی مصریان از بیعت با علی (ع)؛ اظهار نارضایتی مردم کوفه و بصره از این که باید تابع مردم مصر باشند؛ بیعت تأخیر کنندگان با علی (ع) به شرط اجرای احکام قرآنی؛ پاسخ علی(ع) به کسانی که خواهان قصاص عثمان بودند؛ نقش شورشیان مصر در قتل عثمان؛ انتخاب علی (ع) از سوی اهل شورا و مردم مدینه؛ و امتناع طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر از پذیرش خلافت.[20] ابن خلدون (د: 808 ه)

در میان مورخان، وی تنها کسی است که بر بیعت مردم با علی (ع) به خلافت، اشکالاتی وارد کرده است. او پس از بیان استقبال مردم به علی (ع) و امتناع وی از پذیرش خلافت، در ادامه می نویسد: چون مردم به علی (ع) گفتند: اگر نپذیری، به اسلام آسیب می رسد و بر این امر اصرار کردند، خلافت را پذیرفت، ولی طلحه و زبیر به زور مالک و حکیم بن جبله بیعت کردند. ابن خلدون، مدعی است بیعت با علی (ع) با حضور همه مردم و صحابه بزرگ نبوده است؛ چه، بسیاری از مردم و صحابه بزرگ در هنگام قتل عثمان در شهر نبودند. از آن طرف، همه کسانی که در شهر بودند، متفقاً با علی (ع) بیعت نکردند، بلکه برخی از سران مهاجر و انصار از بیعت خودداری ورزیدند و عده کمی از مردم شهر ـ و نه اهل حل و عقد ـ او را انتخاب کردند. ابن خلدون، از سکوت علی (ع) در قتل عثمان و به تأخیر انداختن خون خواهی او انتقاد می کند و حتی می نویسد: برخی بر این عقیده اند که بیعت با علی (ع) انجام نیافته است. او هم چنین با تفصیل بیشتری به ذکر سرباز زنندگان از بیعت می پردازد.[21] سیوطی (د: 911 ه)

وی فقط به ذکر روایت ابن سعد در خصوص چگونگی بیعت با علی (ع) و حوادث بعد از آن می پردازد.[22]

* * *

در حالی که همه مورخان، بیعت مردم با حضرت علی (ع) را در ماه ذو الحجه سال 35ه می دانند، به جز ابن عساکر که معتقد است این بیعت در سال 35 یا 36 روی داد، در روز آن اختلاف نظر وجود دارد؛ ابن سعد این رویداد را در روز جمعه 18 ذو الحجه سال 35 یا فردای کشته شدن عثمان می داند. یعقوبی آن را در روز سه شنبه هفت شب مانده از ذو الحجه سال 35 می داند. ابن اعثم آن را در فردای کشته شدن عثمان، مسعودی در روز کشته شدن عثمان، دینوری سه روز بعد از کشته شدن عثمان، یعنی 21 ذو الحجه سال35، طبری روز جمعه 5 روز مانده از ذوالحجه؛ یعنی پنج روز بعد از کشته شدن عثمان یا روز کشته شدن عثمان، ابن عساکر در ذوالحجه سال 35 یا 36، ابن اثیر روز کشته شدن عثمان یا فردای آن روز یا پنج روز بعد از آن، ابن عبری، جمعه 28 ذوالحجه سال 35، نویری، جمعه پنج روز باقی مانده از ذوالحجه سال 35 یا پنج روز بعد از قتل عثمان، می دانند.

به هر حال از خلال مطالعه منابع تاریخی به دست می آید که بعد از کشته شدن عثمان و بروز شرایط بحرانی، مردم به رهبر نیاز داشتند و چون علی (ع) در آن زمان شایسته ترین فرد برای کسب این مقام بود و از طرفی، اکثر رقبای اصلی او، چون طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر از قبول این امر امتناع ورزیدند، حضرت به سبب اصرار زیاد مردم و برای جلوگیری از بروز اختلاف، با ذکر شرایطی بیعت مردم را پذیرفت. طلحه و زبیر هم در آن موقعیت انقلابی با ملاحظه گرایش عمومی به علی (ع) در شرایط اضطرار و به امید مشارکت در حکومت، با ایشان بیعت کردند و چون چنین نشد با طرح بیعت اجباری و خون خواهی عثمان با حضرت مخالفت کردند. بررسی چگونگی بیعت با علی(ع) بر اساس نهج البلاغه

در برخی از خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار نهج البلاغه هم از داستان بیعت سخن رفته است که برای مثال در خطبه های 2، 3، 6، 30، 32، 54، 136، 138، 162، 173، 174، 176، 205 و 229 و نامه های 6، 52 و 62 و کلمات قصار 1، 22، 27 و 209 (از ترجمة سید جعفر شهیدی) به این امر و مسائل پیرامون آن اشاره شده است.

آن حضرت در خطبه شقشقیه، درباره نحوه بیعت مردم می نویسد: «ناگهان دیدم، مردم از هر سو روی به من نهادند و چون یال کفتار پیش هم ایستادند، چندان که حسنان[23] فشرده گشت و دو پهلویم آزرده، به گرد هم فراهم و چون گله گوسفند بر نهاده به هم و به کار برخاستم».[24]

امام علی (ع) در ادامه این خطبه درباره علت پذیرش خلافت می فرماید: « لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما أخذ الله علی العلماء الاّ یقاروا علی کظّه ظالم و لا سغب مظلوم...: اگر این بیعت کنندگان نبودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان بشتابند رشته این کار از دست می گذاشتم».[25]

آن حضرت در این خطبه علت پذیرفتن خلافت را سه عامل می داند: حضور حاضران، تمام شدن حجت به سبب وجود یاری کنندگان و عهد خداوندی در گرفتن حق مظلوم از ظالم.

امیر مؤمنان، در جایی دیگر درباره چگونگی هجوم و اصرار مردم می فرماید: «چنان بر من فشار آوردند که شتران به آبشخور روی آرند و چراننده پای بند آنها را بردارد و یکدیگر را بفشارند، چندان که پنداشتم، خیال کشتن مرا در سر می پرورانند یا در محضر من بعضی خیال کشتن بعضی دیگر دارند».[26]

امام علی (ع) در خطبه ای دیگر علت عدم پذیرش خود را اوضاع نابسامان زمانه معرفی می کند و از مردم می خواهد از او دست بردارند که اگر وی را به خلافت برسانند، آن گونه که خود تشخیص دهند، عمل می کند: «مرا بگذارید و دیگری را بدست آرید، که ما پیشاپیش کاری می رویم که آن را رویه هاست و خردها بر پای، همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشیده است و راه راست ناشناس گردیده و بدانید که اگر من درخواست شما را پذیرفتم، با شما چنان کار می کنم که خود می دانم و به گفته گوینده و ملامت سرزنش کننده ای گوش نمی دارم و اگر مرا واگذارید، هم چون یکی از شمایم و برای کسی که کار خود را بدو می سپارید، بهتر از دیگران، فرمانبردار و شنوایم، من اگر وزیر باشم، بهتر است تا امیر».[27]

آن حضرت در خطبه ای دیگر بیعت مردم با خود را آگاهانه می داند: «بیعت شما با من بی اندیشه و تدبیر نبود».[28]

امیر مؤمنان(ع) در جایی دیگر بیعت همه مردم را شرط خلافت نمی داند و بر این اساس برای غایبان حقی برای نقض بیعت قایل نیست و انتقاد آنان را رد می کند «به جانم سوگند؛ اگر کار امامت راست نیاید، جز بدان که همه مردم در آن حاضر، باید چنین کاری ناشدنی نماید، لیکن کسانی که حاضرند و حکم آن دانند، بر آنان که حاضر نباشند، حکم رانند و آنگاه حاضر حق ندارد سر باز زند و نپذیرد و نه غایب را که دیگری را امام خود گیرد».[29]

امام علی (ع) انتخاب خلیفه را برعهده مهاجر و انصار ـ و نه همة مردم ـ می داند و چون اینان با او هم مثل خلفای قبل از او بیعت کردند، اعتراض معاویه را نمی پذیرد «شورا از آن مهاجران و انصار است، پس اگر گرد مردی فراهم گردیدند و او را امام خود نامیدند کسی حق نافرمانی ندارد».[30]

آن امام همام، در خطبه ای دیگر معتقد است، تمام مردم شهر با خوش­حالی با او بیعت کردند: «خوشنودی مردم در بیعت من بدان جا رسید که خردسال شادمان شد و سالخورده لرزان بدان جا روان و بیمار برای بیعت خود را بر پای می داشت و دختر جوان برای دیدن آن منظره سر برهنه دوان».[31]

امیر مؤمنان(ع) در خطبه ای دیگر به عدم اشتیاق و علاقه خود به خلافت و اصرار مردم اشاره دارد: « به خدا که مرا به خلافت رغبتی نبود و به حکومت حاجتی نه، لیکن شما مرا بدان وا داشتید و آن وظیفه را به عهده ام گذاشتید».[32]

امام علی (ع) در جایی دیگر به بی توجهی خود به قدرت و نقش مردم در روی کار آوردن خود، بدون بخشیدن مال یا مقام و نیز به موضع طلحه و زبیر پس از بیعت و ادعای آنها در خون خواهی عثمان اشاره می کند: «من پی مردم نرفتم تا آنان روی به من نهادند و من با آنان بیعت نکردم، تا آنان دست به بیعت من گشادند و شما دو تن از آنان بودید که مرا خواستید و با من بیعت کردید و مردم با من بیعت کردند، نه برای آن­که دست قدرت من گشاده بود، یا مالی آماده».[33]

به هر صورت آن چه از نهج البلاغه درباره به حکومت رسیدن امام علی (ع) به دست می آید، این است که ایشان در مواردی خلافت را حق خود می دانستند که از سوی خلفای قبل غصب شده بود؛ اما چون بعد از قتل عثمان، اوضاع زمانه را برای خلافت خویش مناسب نمی دید، در وهله اول از پذیرش آن خودداری ورزید تا مردم اتفاق کنند و شرایط او را بپذیرند و تنها زمانی که با اصرار مردم و تمام شدن حجت به سبب وجود یاران و عهد خداوندی مواجه شد، خلافت را پذیرفت. نکته مهم آن که حضرت علی(ع) پذیرش مردمی را عامل اصلی به فعلیت رساندن خلافت خود می داند و معتقد است همه مردم از جمله طلحه و زبیر بدون هیچ فشاری یا بخشش مال یا مقامی از روی رضایت با ایشان بیعت کردند. هم چنین حق انتخاب خلیفه را برعهده شورای مهاجر و انصار، اهل بدر یا اهل حل و عقد می دانست نه همه مردم و به نظر علی (ع) چون اینان بیعت می کردند، حکومت مشروعیت مردمی می یافت و مخالفت با آنان جایز نبود. $$

 

منابع

ـ ابن الاثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر، 1385 ه. ق).

ـ ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد، چاپ اول، (تهران، آموزش انقلاب اسلامی، 1372).

ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، محمد پروین گنابادی، چاپ دوم، (تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، 1366).

ـ ــــــــــــــــــــــ، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ اول، (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، بی تا).

ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت، دار صادر، 1405 ه. ق).

ـ ابن عبدربه، ابو عمر احمد بن محمد، العقد الفرید، (قاهره، بی نا، 1953م).

ـ ابن العبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرون، تاریخ مختصر الدول، ترجمة محمد علی تاج پور و حشمت الله ریاضی، چاپ اول، (تهران، اطلاعات، 1364).

ـ ابن عساکر ـ ابوالقاسم علی بن الحسین، ترجمه الامام علی ابن ابی طالب من تاریخ مدینه دمشق، تحقیق محمد باقر المحمودی، الطبعه الثالثه، (بیروت، مؤسسه المحمودی، 1400ه.ق).

ـ ابن طباطبا، محمد بن علی، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، چاپ سوم، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1367).

ـ ابن قتیبه الدینوری، ابی محمد عبدالله ابن مسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق طه محمد الزینی، (بیروت، دارالمعرفه، 1388 ه. ق).

ـ ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ترجمه محمد باقر کمره ای ( بی جا، فرهنگ اسلام، 2536).

ـ دینوری، ابو حنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، چاپ اول (تهران، نشر نی، 1364).

ـ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمد یحیی الدین عبدالحمید، الطبعه الاول، (مصر، مطبعة السعادة، 1371ق).

ـ شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، چاپ یازدهم، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1376).

ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، (تاریخ الرسل و الملوک)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد ششم، (چاپ دوم، تهران، اساطیر، 1362).

ـ مسعودی، ابو الحسن علی ابن الحسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1365).

ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2536).

ـ مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، چاپ اول، (تهران، نشر مرکز، 1374).

ـ مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، چاپ اول، (تهران، سروش، 1369).

ـ منقری، نصر بن مزاحم، واقعه صفین، ترجمه کریم زمانی جعفری، چاپ اول، ( بی جا، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1364).

ـ نویری، شهاب الدین احمد، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، چاپ اول، (تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1364).

ـ یعقوبی، احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، (بیروت، بی نا، 1379ق).

ـ ـــــــــــــــــــــ، مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعرای بهار، (تهران، چاپخانه خاور، 1318).

پی­نوشت­ها: * مدرس گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی واحد نور. 1. نصربن مزاحم منقری، واقعه صفین، ترجمه کریم زمانی، (تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1364) ص 119. 2. ابن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت، دارصادر، 1405 ه)، ج 3، ص 31. 3. همان، ص 32. 4. ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، تحقیق طه محمد الزینی، (بیروت، دارالمعرف?، 1388 ه)، الجزء الاول، تلخیص از ص 46 ـ 47. 5. ابو حنیفه احمد بن داوود دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، (تهران، نشر نی، 1364)، ص 176. 6. ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ترجمة محمد باقر کمره ای، (بی جا، فرهنگ اسلام، 2536)، ص 131 ـ 132. 7. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، الجزء الثانی، (بیروت، بی نا، 1379 ق)، تلخیص از ص178ـ179. 8. طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، اساطیر، 1362)، ج 6، نقل به مضمون از ص 2329 - 2337. 9. ابن اعثم کوفی، الفتوح، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد، (تهران، آموزش انقلاب اسلامی، 1372)، نقل با تصرف از ص 389 ـ 392. 10. ابن عبدربه، العقد الفرید، (قاهره، بی نا، 1953 م)، الجزء الرابع، ص 318. 11. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمة ابوالقاسم پاینده، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1376)، ص 279. 12. همو، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2536)، ج 1، ص 710. 13. مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمة محمد رضا شفیعی کدکنی، (تهران، نشر مرکز، 1374)، مجلد اول تا سوم، ص 874 ـ 875. 14. ابوعلی مسکویه رازی، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، (تهران، سروش، 1369)، ج 1، ص 423 ـ 427. 15. ابن عساکر، ترجمه الامام علی بن ابی طالب من تاریخ مدینه الدمشق، تحقیق محمد باقر محمودی، الجزء الثالث، (بیروت، موسسه المحمودی، 1400 ه)، ص 123ـ 124 و 340. 16. مؤلف نامعلوم، مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعرا بهار، (تهران، چاپخانه خاور، 1318)، ص 287. 17. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر، 1385 ه)، الجزء الثالث، ص190ـ194. 18. ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ترجمة محمد علی تاج پور و حشمت الله ریاضی، (تهران، اطلاعات، 1364)، ص 165. 19. ابن طباطبا، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1367)، ص 115. 20. شهاب الدین احمد نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، (تهران، امیر کبیر، 1364)، ص 105 ـ 108. 21. ابن خلدون، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، بی تا)، ج 1، ص 591؛ همو، مقدمه، ترجم? محمد پروین گنابادی، (تهران، علمی و فرهنگی، 1366)، ج 1، ص 410 ـ 411. 22. جلال الدین السیوطی، تاریخ الخلفا، تحقیق، محمد یحیی الدین عبدالحمید، (مصر، مطبعة السعادة، 1371 ق)، ص 174 ـ 175. 23. برخی مفسران، حسنان را تعبیر به حسن (ع) و حسین (ع) کردند و بعضی دیگر آن را به معنای دو پهلو دانستند. سید جعفر شهیدی در ترجمه نهج البلاغه، معنای دوم را پذیرفته است. 24. شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمة سید جعفر شهیدی، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1367)، خطبه 3، ص 11. 25. همان. 26. همان، خطبة 54، ص 45، و خطبة 138، ص 135. 27. همان، خطبة 92، ص 85. 28. همان، خطبة 136، ص136. 29. همان، خطبة 173، ص 179. 30. همان، نامة 6، ص 274. 31. همان، خطبة 229، ص 262. 32. همان، خطبة 205، ص 239. 33. همان، نامة 54، ص 341.

 

حوزه.نت

افزودن دیدگاه جدید