غدير و فلسفه سياسى اسلام

زمخشری می گوید: هر كس كه بر دوستى آل محمد مرد، شهيد مرده است، هر كى كه بر دوستى آل محمد مرد، آمرزيده مرده است، هر كس بر دوستى آل محمد مرد، مؤمن و كامل ايمان مرده است...

فارغ از هر دو جهانم به گل روى على(ع)
از خم دوست جوانم به خم موى على

طى كنم عرصه ملك و ملكوت‏از پى دوست
ياد آرم به خرابات چو ابروى على(ع) (1) 

 

پيشگفتار

با نگاه به پيشينه حيات بشرى، «خانواده‏» و «قبيله‏» نخستين گروههاى اجتماعى است كه در آن نوعى «رياست‏»، «قانون‏» و «حكومت‏» ديده می ‏شود و سپس از دولتها و نظام حكومتى می ‏توان ياد كرد كه در سرزمينهاى گسترده، براى جمعيتى معين، با نظامهاى ادارى و سازمانهاى سياسى به حكومت پرداخته و نظام اقتصادى جامعه را تحت پوشش خويش قرار داده، و اعمال حاكميت نموده‏اند. 
«رئيس‏»، «رهبر» و «حاكم‏» با نظام ادارى خاص به تشكيل حكومت موفق می ‏گردد. و عاملى كه در پذيرش و انتخاب رئيس و حاكم مؤثر است چيزى جز فرهنگ و بينش آن جامعه نيست. 
اگر جامعه‏اى بينش مادى را بپذيرد و به اقتصاد آزاد گردن نهد و در مبانى عقيدتى و ايدئولوژيكى از فلسفه لذت و اصالت نفع پيروى كند، حكومتى سرمايه ‏دارى شخصى يا دولتى خواهد داشت و اگر از مبانى الهى و قرآنى پيروى نمايد، به «حكومت اسلامى‏» و «مدينه فاضله غدير» دست می ‏يابد.

ما در اين گفتار به بررسى اجمالى عنصر اصيل در تشكيل حكومت‏ خواهيم پرداخت و با مبانى قرآنى فلسفه سياسى اسلام آشنا خواهيم شد.

 

فلسفه سياسى اسلام

وقتى از «فلسفه سياسى اسلام‏» سخن به ميان می ‏آيد، بحث از فلسفه و نوع بينش اسلامى است. و در حقيقت فلسفه سياسى اسلام، جزئى از نظام فلسفى و جهان‏بينى اسلامى محسوب می ‏گردد. 
دانشمندان اسلامى در علومى چند مبانى نظرى و عملى نظام فلسفى اسلام را تبيين كرده ‏اند كه می توان «فلسفه‏»، «كلام‏»، «عرفان‏»، «اخلاق‏» و «فقه‏» را در اين رديف قرار داد. 

فلسفه، كلام و عرفان نظرى، مبانى عقلى و تئوريهاى اسلامى را ارائه می ‏دهند، تئوريهايى كه خود علاوه بر عقل از قرآن و سنت اخذ شده‏ اند و اگر اين دو را از آن حذف كنيم ناميدن عنوان اسلامى بر آن شايسته نيست. 
همچنين عرفان عملى، حكمت عملى - سياست مدن - و فقه اسلامى نيز مبانى عملى فلسفه سياسى اسلام را تشريح می ‏كنند. 

«آراء اهل المدينة الفاضلة‏»، «السياسة المدينة‏»، «التنبيه على سبل السعادة‏» از فارابى و «سياسيات شفا» از ابن‏ سينا در فلسفه، «الشافى فى الامامة‏» از سيد مرتضى، و «تجريد الاعتقاد» از خواجه نصير الدين طوسى و شروح آن در علم كلام و «فصوص الحكم‏» فارابى و محيى الدين عربى و «مصباح الانس‏» شمس الدين محمد، ابن فنارى از جمله كتبى هستند كه مبانى نظرى فلسفه سياسى اسلام را بيان داشته ‏اند. 

«طهارة الاعراق‏» ابن ‏مسكويه رازى، «اخلاق ناصرى‏» و صدها اثر در فقه اسلامى چون «جواهر الكلام‏» شيخ محمد حسن نجفى و «كتاب البيع‏» حضرت امام خمينى - قدس سره - به اصول عملى فلسفه سياسى اسلام پرداخته ‏اند. 

فلسفه سياسى اسلام به گونه‏ اى كه مبانى نظرى و عملى آن در كتابى فراهم آمده باشد نگاشته نشده است و هر يك از اصول عقلى و نقلى آن جداگانه مورد بررسى قرار گرفته است و همين امر موجب گشته تا نا آشنايان به علوم اسلامى و گروههايى بسان مستشرقان و غربگرايان از وجود چنين فلسفه ‏اى اظهار بی ‏اطلاعى نموده و منكر وجود خارجى آن گردند. 

ولى ناگفته پيداست كه اگر مبانى نظرى آن در كتابى فراهم نشده، ولى اصول عملى آن همواره با صدها و هزاران تاليف مورد بررسى قرار گرفته و به عنوان برنامه زندگى هر يك از افراد جامعه اسلامى به اجرا گذاشته شده است. 

البته نبايد فراموش كرد كه برخى از دانشمندان اسلامى با نوشته‏ ها و خطابه‏ هاى سياسى خويش اين مبانى را ولو بصورت مختصر و بدون فصل‏ بندى و شيوه‏ هاى كلاسيك در مجموعه ‏اى فراهم ساخته‏ اند كه از آن جمله ‏اند: 

1. العروة الوثقى سيد جمال ‏الدين اسد آبادى 
2. طبايع الاستبداد عبدالرحمان كواكبى 
3. خطابه‏ هاى سياسى شيخ محمد خيابانى 
4. قانون مشروطه مشروعه سيد عبدالحسين لارى 
5. تنبيه الامة و تنزيه الملة ميرزا محمدحسين نائينى 
6. عوايد الايام مولى احمد نراقى 
7. شؤون اختيارات ولى فقيه حضرت امام خمينى 
8. حكومت اسلامى حضرت امام خمينى 
9. كشف الاسرار حضرت امام خمينى قدس سره

بايد خاطر نشان ساخت از آنجاييكه به شيعه جز در موارد معدودى فرصت تشكيل حكومت داده نشده است اين علم مانند ديگر علوم اسلامى رشد و بالندگى نداشته است ولى چون برادران اهل سنت زمان بيشترى بر مسند حكومت تكيه نموده‏ اند، كتابهايى در اين زمينه نگاشته و به آن نظم بيشترى بخشيده ‏اند.
«الاحكام السلطانيه‏» مارودى از اين نوع است.

 

پيام ‏آوران وحى

قرآن كريم پيامبران الهى را به عنوان رهبران جامعه انسانى كه از سوى خداوند متعال برگزيده شده ‏اند، معرفى می ‏نمايد. چنانچه می ‏فرمايد: 

«كان الناس امة واحدة فبعث الله النبين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه‏». (2) 
«مردم گروه واحدى بودند، خدا رسولان را فرستاد كه نيكان را بشارت دهند و بدان را بترسانند و با آنها كتابى به راستى فرستاد تا تنها دين خدا به عدالت در موارد نزاع مردم حكم فرما باشد.»

 

محور وحدت امت اسلامى

با همه اختلافاتى كه در تعريف جامعه از سوى جامعه ‏شناسان روى داده است. ضابطه «حكومت واحد و استقلال سياسى‏» براى وحدت يك جامعه، با ارزش و معتبر تلقى شده است. 
و از آنجاييكه قرآن كريم اين حكومت و استقلال سياسى را از آن پيامبران خدا می ‏داند، همواره حاكمان زر و زور و تزوير با آنان به مقابله برخاسته ‏اند.
در عصر نبوى - صلى الله عليه و آله - مخالفت قريش و مشركان عربستان، و در عصر علوى، مخالفت معاويه و اصحاب جمل و نهروان و در عصر حسنين - عليهما السلام - مخالفت زمامداران و سياست بازان اموى با دين و اسلام تضعيف دين را به همراه داشت.
معاويه و خلفايى بسان او با تكيه بر خلافت اسلامى، سلطنت استبدادى خويش را پيش می ‏بردند و چون توان آن را نداشتند كه با صراحت ‏با دين اسلام به مقابله برخيزند، با منع تدوين حديث و سب اهل بيت عصمت و طهارت به مخالفت ‏با اسلام پرداختند. حال آنكه ولاء اهل بيت از سوى پيامبر - صلى الله عليه و آله - سفارش شده بود و اين خاص مكتب تشيع نبود. و بزرگان اهل سنت نيز به آن اشاره كرده‏ اند.
چنانكه امام شافعى گويد: 
«يا آل بيت رسول الله حبكم فرض من الله فى القرآن انزله يكفيكم من عظيم الفخر انكم من لم يصل عليكم لا صلاة له‏» (3) 
«اى اهل بيت رسول خدا - صلى الله عليه و آله - دوستى شما فريضه‏ اى است از جانب خداوند كه در قرآن آن را فرود آورده است. از فخر بزرگ، شما را اين بس كه درود بر شما جزء نماز است و هر كس بر شما درود نفرستد نمازش باطل می ‏گردد». 

همچنين فخر رازى از زمخشرى نقل می ‏كند كه پيامبر خدا(ص) فرمود: 
«من مات على حب آل محمد مات شهيدا، الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له، و من مات على حب آل محمد مات تائبا، الا و من مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان...» (4) 
«هر كس كه بر دوستى آل محمد مرد، شهيد مرده است، هر كى كه بر دوستى آل محمد مرد، آمرزيده مرده است، هر كس بر دوستى آل محمد مرد، مؤمن و كامل ايمان مرده است...» 

روش تضعيف دين براى از بين بردن حقوق پيامبران الهى خاص عصر رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - و حضرت اميرالمؤمنين على - عليه السلام - نبود بلكه همواره حاكمان مستبد و ستم پيشه با اين روش به حكومت‏ خود استمرار بخشيده‏ اند. 

غدير و فلسفه سياسى اسلام 

خداوند متعال به عنوان تنها قانونگذارى كه با شناخت كامل انسان -مخلوق خويش- پيامبران الهى را بسوى مردم فرستاد تا «دين خدا» و برنامه ‏هاى سعادت‏ بخش آن را به انسان ابلاغ نمايند (5)
براى تداوم رهبرى الهى امت اسلامى نيز امامانى انتخاب فرمود و بوسيله رسول خويش به مردم شناساند تا پس از وى رهبرى او را گردن نهند. 

در فسلفه سياسى اسلام چند مساله به عنوان اصل شناخته شده ‏اند: 
1 - اهميت زندگى اجتماعى 
2 - ضرورت وجود قانون 
3 - واضع قانون 
4 - مجرى قانون 

اهميت زندگى اجتماعى و ضرورت قانون براى اداره جامعه از جمله امور بديهى است كه تمامى انسانها بر آن واقفند. مساله‏اى كه نظامهاى فلسفى را دچار اختلاف كرده و بعضى از آنان را به انحراف كشانده، اصل قانون‏گذارى براى اداره نظام اجتماعى است. 

هر چند خود بشر به نقصان خويش در قانون‏گذارى واقف است (6) ليكن همواره بر آن اصرار ورزيده و با حكومتهاى ناپايدار خويش انسانها را از سعادت حقيقى و هدف زندگى دور ساخته و در منجلاب شهوات فرو برده است. 

از آنجاييكه انسان موجودى داراى ابعاد گوناگون است و در صدد تكامل و سعادت جاودانى، و هر چند ازلى نيست، موجودى ابدى است و بايد در اين دنيا سعادت اخروى خويش را تامين كند. قانونگذارى بايد براى وى تعيين برنامه نمايد كه شناخت كامل از انسان داشته باشد و با بی ‏نيازى و بی ‏غرضى كه در خويش دارد، قوانين را بر وفق سعادت و خوشبختى انسان وضع نمايد. چنين كسى جز خداوند متعال نيست. 

«مجرى قانون‏» نيز بايد كسى باشد كه علاوه بر آگاهى به قانون بر تمايلات خويش مسلط باشد و با شجاعت و حسن مديريتى كه دارد در جامعه، حكومت ‏بپا دارد و جلو تخلفات را گرفته و از بروز هرج و مرج و پايمال شدن حقوق ضعيفان جلوگيرى نمايد. اين شخص جز فرد معصوم كسى ديگر نيست. كه از ديدگاه مسلمانان حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - است و از نظر شيعه اماميه، دوازده امام معصوم - عليهم السلام - نيز در اين رديف قرار دارند. و در صورت عدم معصوم و غيبت وى، بنا بر دستورى كه از جانب پيشوايان دينى صادر گشته، دين ‏شناسان متعهد - فقيهان با تقوا - اين مسؤوليت ‏خطير را بر عهده دارند. 

حديث غدير 

در قرآن كريم آيات بسيارى در باره حضرت مولى الموحدين اميرالمؤمنين على- عليه السلام - نازل شده است كه بزرگ داشنمندان شيعه و اهل سنت در كتب تفسير و شان نزول آيات به آنها اشاره نموده ‏اند. 

آيه «تبليغ‏» از جمله آياتى است كه داستان غدير را جاودانه نموده است. اين آيه روز هجدهم ذى‏الحجه سال دهم هجرت، بر رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - فرود آمد. زمانى كه پيامبر بزرگوار اسلام به غدير خم رسيده بود. پيشروان كاروان يكصد هزار نفرى را فرمود تا آنانكه از آن نقطه دور شده ‏اند، بازگردانند و منتظر كسانى باشند كه از پى می ‏آيند. آنگاه به ابلاغ فرمان الهى پرداخت. 

«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس‏». (7) 
«اى پيامبر [صلى الله عليه و آله] به مسلمانان ابلاغ كن، آنچه را كه بسوى تو نازل گرديده و اگر چنين نكنى، پس رسالت ‏حق را بجا نياورده ‏اى و خداوند تو را از - دشمنى - مردم نگاه می ‏دارد».

 حضرت علامه مجاهد آية الله امينى - قدس سره - در كتاب بزرگ الغدير نام سى(30) تن از دانشمندان اهل سنت را نام می ‏برد كه شان نزول آيه را در مورد حضرت على - عليه السلام - می ‏دانند. (8) 

آيه «اكمال دين‏» از ديگر آياتى است كه در قرآن كريم آمده، و نزول آن پس از تعيين حضرت على - عليه السلام - به مقام امامت می ‏باشد. زماني كه خطبه غدير به پايان رسيده است. 

«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا» (9)
«امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت ‏خود را بر شما تمام كردم و دين اسلام را براى شما دين پسنديده قرار دادم.» 

علامه امينى می ‏فرمايد: 
متجاوز از بيست تن از دانشمندان اهل سنت - از مفسرين و متكلمين - به نزول آيه اكمال دين در غدير اشاره نموده‏ اند. (10) 

آيه ولايت (12) و سوره "هل اتى" درباره حضرت اميرالمؤمنين على - عليه السلام - نازل گشته و دهها دانشمند از بزرگان اهل سنت‏ بر اين امر اعتراف كرده ‏اند. (13) 

علامه امينى در كتاب خويش تحت عنوان، «الغدير فى الكتاب العزيز» در باره آيات نازله در مورد واقعه غدير می ‏فرمايد: 
«خداوند متعال خواست اين حديث همواره تازه ماند و شب و روز آن را كهنه نسازد و دستخوش گذشت زمان نگردد، از اين رو آياتى درخشان و آشكار در اطراف آن نازل كرد و امت اسلام هر بامداد و شبانگاه آنها را می ‏خوانند». 

گويا پروردگار هستى هر بار كه يكى از اين آيات تلاوت می ‏شود، نظر خواننده را جلب می ‏كند و در روان وى نقشى می ‏نهد و به آنچه كه واجب است وى در باره خلافت كبراى الهى ايمان آورد، در گوش او فرو می ‏خواند. از اين آيات است: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك...» (14) 

همچنين احاديث نبوى(ص) اين واقعه را تاكيد كردند، احاديثى چون: 

- حديث منزلت
- حديث ثقلين 
- حديث على مع الحق و الحق مع العلى 
- حديث على مع القرآن و القرآن معه 
- حديث ان عليا اول من اسلم و آمن و صلى 
- حديث رد الشمس 
- حديث ‏سد الابواب 
و ... 

آنچه كه در باره «حديث غدير» - من كنت مولاه فهذا على مولاه - مهم است چيست؟ 
آيا چيزى جز مساله ولايت و امامت پس از رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - است؟
اين حديثى كه به تواتر آن را اهل سنت و شيعه نقل كرده ‏اند، به اين نكته اشاره دارد كه فلسفه ارسال رسل با اصل امامت تداوم می ‏يابد.
همواره بايد در ميان امت اسلامى كسى باشد كه از سوى خدا راهنمايى بشر را بر عهده گرفته باشد و اين امر چنان بزرگ است كه عدم ابلاغ آن از سوى رسول اعظم الهى تمام تلاشهاى طاقت ‏فرساى‏23 سال رسالتش را از بين می ‏برد و لذا آن حضرت در جمع بزرگ كاروانيان حج مساله ولايت و امامت ‏حضرت على - عليه السلام - را ابلاغ می ‏نمايد و پس از آن آيه اكمال دين نازل می ‏گردد. 

رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - علاوه بر جايگاه تكوينى داراى شؤون متعددى بود كه مى‏توان به موارد زير اشاره كرد: 

1 - بيان احكام و دستورات الهى 
2 - منصب قضا 
3 - رياست عامه مسلمين 

شيعه معتقد است پس از پيامبر اين شؤون به امام منتقل می ‏گردد. تا فلسفه ارسال رسل با اصل امامت تداوم يابد. از اين رو مساله امامت ‏به رياست عامه اكفتا نمی كند، بلكه به معنى مرجع دينى مطرح است. 

اهل سنت و تمامى مردم جهان بر اين امر واقفند كه جامعه به رهبر نياز دارد و هر جامعه‏ اى بايد پيشوايى داشته باشد كه همه از وى اطاعت نمايند.
ولى شيعه مساله امامت را خيلى عميق ‏تر از اين مطرح می ‏كند. وى قائل است پيامبر از جانب خدا امام بعد از خويش را به امت اسلامى معرفى كرد و هر امام، پيشواى بعد از خود را مشخص می ‏كند و آنان نه تنها به معنى رهبرى جامعه اسلامى، بلكه به عنوان وصى پيامبر، علومى را كه بر آنان افاضه گرديده به مردم ابلاغ می ‏نمايند و مرجع دينى و كارشناس اسلام پس از رسول خدايند و چون رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - بر ضمائر دلها آگاهى دارند و بسان يك روح كلى بر همه روحها محيط می ‏باشند. (15)
و همانند پيامبر داراى مقام عصمت هستند و از لغزش مصون می ‏باشند. 

ويژگی ‏هاى سه‏گانه امام در تفكر شيعى موجب گشته تا اصل امامت نيز بسان اصل نبوت در رديف اصول اعتقادات قرار گيرد و گرنه تعريف اهل سنت از امام و حاكم اسلامى و تعاريف ديگر مكاتب سياسى در مورد رهبرى جامعه، هرگز وى را در جايگاه رفيع اصول قرار نمی ‏دهد بلكه شايسته است در فروع احكام دينى و مسائل فقهى از آن گفتگو شود. 

لذا وقتى مصلح نستوه حضرت علامه امينى - قدس سره - در كتاب گرانقدر «الغدير» در پى اسناد حديث غدير است و به ذكر نام يكصد و ده تن صحابى و هشتاد و چهار تابعى می ‏پردازد كه اين حديث ‏شريف را نقل كرده ‏اند و سيصد و شصت تن از دانشمندان اسلامى از قرن دوم تا چهاردهم را نام می ‏برد كه به نقل اين حديث توفيق يافته‏ اند.
در پى احياء مدينه غدير است تا اصل امامت ديگر بار امت اسلامى را جانى تازه بخشد. و معتقد است‏ حوزه‏ هاى علميه شيعه بايستى درسى تحت عنوان «ولايت‏» داشته باشند. (16) تا مسائل فلسفه سياسى اسلام رشد يابد و تعالى پذيرد و در جامعه تاثير گذارد. 

هر چند آن بزرگ مصلح، خود سيماى مدينه غدير را در ايران اسلامى مشاهده نكرد، ليك اشارات حكيمانه وى به سوى امام غدير و پيشواى مسلمين در عصر خويش خالى از لطف نيست. آن بزرگ مجاهد مدينه غدير می ‏فرمود: 
«ديگران غاصبند و اين مقام حق مسلم آن فريادگر است.» (17) 

و در جاى ديگر به صراحت هر چه تمام تر ندا برداشت: 
«الامام الخمينى ذخيرة الله للشيعه‏» (18) امام خمينى ذخيره خدا براى جهان تشيع است. 
او شاگردانى بسان حضرت نواب صفوى را تربيت نمود تا حكومت علوى را فرياد زنند و با گامهاى الهى خويش پايه ‏هاى حكومت غاصبان را به لرزه افكنند.

علامه امينى با تاليف «الغدير» خاطرات عصر نبوى را تجديد نمود، عصرى كه سرورى از آن امت قرآنى بود و رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - رهبرى آن را بر عهده داشت. 

امينى، احياگر «الغدير» جلوه ‏هاى شوكت و عظمت امت اسلامى را در خاطره‏ ها زنده كرد و اصل اصيل و محور حكومت قرآنى، جريان غدير خم را يادآور گرديد. 

وى در عصرى زندگى می ‏كند كه شكست دولت عثمانى روى داده است، شكستى كه اگر «اصل غدير» و رهبرى امت آنگونه كه پيامبر(ص) اسلام و قرآن كريم فرموده، اجرا می ‏گرديد، روى نمی ‏داد و انگليس را جرات آن نبود كه عراق را جزء مستعمرات خويش درآورد. 

در عصر امينى هنوز «غدير و اصل امامت و ولايت‏» به درستى تبيين نشده است. برخى از فقهاء و كارشناسان دينى از تاليف و تدريس احكام سياسى و حكومتى دست‏ شسته‏ اند و عهده ‏دار شدن امر قضاوت و اجراى حدود و ديات و جلوگيرى از ستم ظالمان و اقامه عدل را هر چند در محدوده وظايف كارشناسان متعهد می ‏دانند ليكن به اصل تشكيل حكومت عقيده ‏مند نيستند و مساله ولايت فقيه را كه از اصول مسلم فقه شيعى است در برخى فروع و احكام محدود ساخته اند. 

در همين زمان حضرت امام خمينى - سلام الله عليه - با ژرف ‏نگرى خاص به تدريس حكومت اسلامى پرداخته و منصب ولايت فقيه را كه در امتداد فلسفه امامت جاى دارد عنوان نموده و اين اصل را كه از اصول به فروع تنزل كرده بود، به جايگاه خود بازمی ‏گرداند.

پس از انقلاب اسلامى تئورى ولايت فقيه در جامعه به صورت فراگير در جهان شيعه و حوزه ‏هاى علميه مطرح می ‏شود. مردم به پيروى از رهبر و امام خويش با انقلاب اسلامى فرزند على - عليه السلام - را به حكومت ‏برمی ‏گزينند و مدينه فاضله قرآنى و شهر آرمانى غدير بعد از گذشت ‏ساليانى طولانى عينيت می ‏يابد. 

حضرت امام - قدس سره - با الهام از بينش قرآنى و پيام غدير، ولايت فقيه را اينگونه بيان می ‏دارند:

«اسلام بنيانگذار حكومتى است كه در آن نه شيوه استبداد حاكم است كه آراء و تمايلات نفسانى يك تن را بر سراسر جامعه تحميل كند و نه شيوه مشروطه و جمهورى، كه متكى بر قوانينى باشد كه گروهى از افراد جامعه براى تمامى آن وضع كنند، بلكه «حكومت اسلامى‏» نظامى است ملهم و منبعث از وحى الهى كه در تمام زمينه‏ ها از قانون الهى مدد می ‏گيرد و هيچ يك از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حق استبداد راى نيست. تمام برنامه‏ هايى كه در زمينه زمامدارى جامعه و شؤون و لوازم آن جهت رفع نيازهاى مردم به اجرا در می ‏آيد، بايد بر اساس قوانين الهى باشد. اين اصل كلى حتى در مورد اطاعت از زمامداران و متصديان امر حكومت نيز جارى و سارى است.» 

بلى، اين نكته را بيفزائيم كه حاكم جامعه اسلامى می ‏تواند در موضوعات، بنا بر مصالح كلى مسلمانان يا بر طبق مصالح افراد حوزه حكومت‏ خود عمل كند، اين اختيار هرگز استبداد به راى نيست، بلكه در اين امر مصلحت اسلام و مسلمين منظور شده است. پس، انديشه حاكم جامعه اسلامى نيز همچون عمل او تابع مصالح اسلام و مسلمين است. 

احكام اسلامى، اعم از قوانين اقتصادى و سياسى و حقوقى تا روز قيامت ‏باقى و لازم الاجرا است. هيچ يك از احكام الهى نسخ نشده و از بين نرفته است. اين بقا و دوام هميشگى احكام، نظامى را ايجاب می ‏كند كه اعتبار و سيادت اين احكام را تضمين كرده، عهده ‏دار اجراى آنها شود، چه اجراى احكام الهى جز از رهگذر برپايى حكومت اسلامى امكان‏ پذير نيست.در غير اين صورت، جامعه مسلما به سوى هرج و مرج رفته، اختلال و بی نظمى بر همه امور آن مستولى خواهد شد.

علاوه بر آن حفظ مرزهاى كشور اسلامى از هجوم بيگانگان و جلوگيرى از تسلط تجاوزگران بر آن عقلا و شرعا واجب است. تحقيق اين امر نيز، جز با تشكيل حكومت اسلامى ميسر نيست و بين زمان حضور و غيبت امام فرقى نمی ‏كند. 

آنچه برشمرديم جزو بديهي ترين نيازهاى مسلمانان است و از حكمت ‏به دور است كه خالق مدبر و حكيم، آن نيازها را به كلى ناديده گرفته از ارائه راه حلى جهت رفع آنها غلفت كرده باشد.
آرى همان دلايلى كه لزوما امامت پس از نبوت را اثبات می ‏كند، عينا لزوم حكومت در دوران غيبت ‏حضرت ولی ‏عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - را بر دارد. (19) 

رهبر فرزانه و فقيه انقلاب اسلامى، مدينه قرآنى غدير را از توحيد و نبوت آغاز نموده و فلسفه نبوت و بعثت و تعهد ايمان به نبوت را بيان فرموده و به حلقه نورانى «ولايت‏» می ‏رسد. 
می ‏فرمايند: 
«يك جامعه در صورتى داراى «ولايت‏» است كه در آن «ولى‏» مشخص بوده و عملا مصدر و الهام ‏بخش همه نشاط ها و فعاليتهاى زندگى باشد. و يك فرد در صورتى داراى ولايت است كه شناخت درستى از «ولى‏» داشته و براى هر چه بيشتر وابسته و مرتبط ساختن خود به او - كه مظهر «ولايت‏ خدا» است - دائما در تلاش و كوشش بسر می ‏برد.

از آنجا كه «ولى‏» جانشين خدا و مظهر سلطه و قدرت عادلانه الهى در زمين است، از همه امكانات و استعدادهايى كه در وجود انسانها براى تكامل و تعالى نهاده شده، به سود آنان بهره ‏بردارى می ‏كند و از اينكه حتى اندكى از اين زمينه‏ هاى مساعد در راه زيان انسانيت ‏به كار می ‏رود و يا نابود و خنثى گردد - كه اين نيز خود زيان بزرگى است - مانع می ‏گردد. 

عدل و امن را كه براى رويش و بالندگى نهال انسان، همچون زمين مستعد و آبى گوارا و هوايى مساعد است، در محيط زيست آنان تامين می ‏كند و از بروز جلوه ‏هاى گوناگون ظلم (شرك، تعدى به غير، تعدى به خود) جلوگيرى می ‏نمايد. همه را به سوى بندگى خدا سوق می دهد.
ياد خدا (نماز)، تقسيم عادلانه ثروت (زكوة)، اشاعه نيكی ها(امر به معروف) و ريشه ‏كن ساختن بدي ها و نابساماني ها (نهى از منكر) را برنامه اساسى خود می ‏سازد و خلاصه، انسانيت و پديده، «انسان‏» را به هدف و غايت آفرينش نزديك و نزديك‏تر می ‏سازد». (20) 

پی ‏نوشت ها:

1- ديوان حضرت امام خمينى - سلام الله عليه - ص 311. 
2- بقره،213. 
3- «الكنى و الالقاب‏»، محدث قمى، ص 104،شاعر می ‏گويد: 
«نماز بى ولاى او، عبادتى است‏ بی ‏وضو به منكر على بگو نماز خود قضا كند» 
4- «التفسير الكبير»، فخر رازى، ج‏27، ص‏166، «الكشاف‏»، زمخشرى، ج 4، ذيل آيه‏23، شورى. 
5- چنانچه مشهور است و در روايات اسلامى نقل گرديده است، خداوند متعال يكصدو بيست و چهار هزار نفر پيامبر بسوى مردم فرستاده است كه هر يك اوصيايى براى خويش داشته‏ اند. و پنج تن از آنان اولوالعزم می ‏باشند. ليكن در برخى ديگر از روايات تعداد پيامبران هشت ‏هزار و يا سيصد و بيست هزار و يا يكصد و چهل هزار نقل شده است. 
رجوع كنيد به: «بحارالانوار»، ج 11، ص‏43، 48، 28، 31، 60،16 و ص 352. 
6- «منتسكيو» در روح القوانين و «ژان ژاك روسو» در قراردادهاى اجتماعى به اين نتيجه رسيده ‏اند كه «هيچ قانونگذارى نيست كه در قانون نظر خصوصى نداشته باشد و علتش اين است كه هر قانونگذارى داراى عواطف و افكار خصوصى است و در حين وضع قانون می ‏خواهد نطريات خود را بگنجاند» - روح القوانين ص 592 - «و براى كشف بهترين قوانين كه به درد ملل بخورد يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انسان را ببيند ولى خود هيچ حس نكند، با طبيعت رابطه ‏اى نداشته باشد، ولى كاملا آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد ولى حاضر باشد به سعادت ما كمك كند...». 
7- مائده،67. 
8- الغدير، ج 1، ص‏229 - 214. 
9- مائده، 5. 
10- الغدير، ج 1، ص 238 - 230. 
11- سوره معارج. 
12- مائده، 55. 
13- رجوع كنيد به الغدير، ج 1، ص‏266 -247 و ج‏3، ص 111،107. 
14- الغدير، ج 1، ص 214. 
15- لذا همانگونه كه ما در زيارت به ائمه اطهار سلام می ‏دهيم آنان سلام ما را شنيده و پاسخ می ‏گويند: اشهد انك تشهد مقامى و تسمع كلامى و ترد سلامى. 
16- رجوع كنيد به: علامه امينى، مصلح نستوه، ص‏116. 
17- همان، ص 118، به نقل از «فرياد روزها»، محمد رضا حكيمى، ص 24. 
18- «علامه امينى، مصلح نستوه‏»، ص 118. 
19- «كتاب البيع‏»، حضرت امام خمينى، اسماعيليان، قم، ج 2، ص 461. 
20- طرح كلى انديشه اسلامى در قرآن، ص 104. 

افزودن دیدگاه جدید